حكايت عارفانه ، نام بسیار و قیمت اندک

یک نفر عرب بیابان نشین گربه‏ای را صید کرد و گرفت ولی نما دانست که این حیوان، چه نام دارد و قیمت آن در نظر مردم، چه اندازه است، آن را در آغوش گرفته بود و در برابر دید مردم، عبور می‏کرد،
یکی به او رسید گفت ما هذا السنور ؟ این گربه چیست ؟ !.
دیگری گفت: ما هذا الفظ: این گربه چیست ؟ .
سومی گفت: ما هذا الضبون: این گربه چیست ؟ .
دیگری گفت: ما هذا الخیدع: این گربه چیست ؟ .
پنجمی گفت: ما هذا الخیطل: این گربه چیست ؟ .
ششمی گفت: ما هذا الدم: این گربه چیست ؟ .
عرب بیابان گرد، با آنهمه اسم و لقبی که برای حیوان صید شده‏اش شنید، با ذوق و شوق به خود گفت: این حیوان را به بازار می‏برم، شاید خداوند پروت کلانی را با فروش این صید، به من برساند، آن را به بازار آورد، شخصی به او گفت: این گربه را چند می‏فروشی ؟ .
گفت: صد درهم .
به او گفته شد، هواس تو پرت شده، این گربه، نیم درهم بیشتر نمی‏ارزد عرب بیابانی، گربه را به دور انداخت و گفت: لعنه الله ما اکثر اسماعه ؟ و اقل ثمنه ؟! : خدا این گربه را لعنت کند، چه بسیار نام دارد، ولی چقدر قیمتش اند؟ است ؟!.(188)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0