حكايت عارفانه ، نامه یک معلم شهید
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
در رابطه با جنگ تحمیلی ایران و عراق، یکی از طلاب اعزامی از حوزه علمیه قم نقل کرد: روز 27/10/65 در خط مقدم جبهه شلمچه بودم، درگیری شدیدی بین ما و دشمن وجود داشت، در این میان، یک آقائی نزد من آمد و گفت: آقا من یک نامه کوچکی میخواهم خدمت امام خمینی (مدظلهالعالی) بنویسم، شما این نامه را از طرف من به امام برسان، گفتم: من خدمت امام نمیرسم تا نامه شما را خدمتشان ببرم، ولی خدمت آیت اللّه العظمی منتظری میرسم و حاضرم نامه شما را نزد ایشان برسانم.
او یک تکه کاغذ سادهای را برداشت که رویش بنویسد، گفتم آقا، عجله نکن کاغذ بهتری پیدا کن من اینجا منتظر شما میمانم، او رفت و چند لحظه بعد برگشت و گفت: آقا، کاغذ خوبی را پیدا نکردم، توی همین کاغذ مینویسم، دو جمله نوشت و به دست من داد، گفتم: «من بخوانم؟» چیزی نگفت.
من نامه را در جیبم گذاشتم، و دو ساعت بعد، عدهای از عزیزان شهید شدند و بعد به من گفتند: «آن فردی که دو ساعت قبل نامهای نوشت تا به امام بدهید، نیز به شهادت رسید و او یک معلم ارزندهای بود که حقاً در جبهه مخلصانه فعالیت میکرد» متن نامه او این بود:
بسمه تعالی : محضر انور امید امام آیت اللّه منتظری، سلام علیکم خواهشمند است به امام عزیز، پیام حقیر را برسانید که: «امام جان! ای کاش مقداری از خاک زیر نعلین تو را پس از شهادت بر چهره خونینم میپاشیدند، تا در روز قیامت نزد خداوند افتخار نمایم که زیر پای امامم بودهام!» جبهه شلمچه 27/10/65
نگارنده گوید: «جباران و مستکبران نمیتوانند این معنا را درک کنند که چرا رزمندگان اسلام در جبههها، افتخار میآفرینند و پیروزیهای عجیب بدست میآورند، زیرا حساب آنها براساس حساب مادی است نه معنوی ، به قول شاعر:
طفل رضیع نادان، از بر شیر گرید - وقتی غذا شناسد، پستان چه کارش آید
و به قول شاعر دیگر:
عشق و جان در طلب عالم بیرون زطعام - عقل باور نکند کزرمضان اندیشد
آری، این نوجوانان با این روحیه قوی ملکوتی و قلبی صاف، چند لحظه قبل از شهادت خود، به رهبرشان چنین نامه مینویسند، و براستی که یگانه ذخیره بزرگ جمهوری اسلامی همینها میباشند، و احسرتا که ما از این کاروان بسیار دوریم.
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
