حكايت عارفانه ، یادی از مرد شماره 2 فدائیان اسلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
می‏دانیم که شخص شماره یک، و رهبر فدائیان اسلام، روحانی شهید سید مجتبی نواب صفوی بود برای اسلام براستی حماسه‏ها آفرید و سرانجام بدست دژخیمان پهلوی به شهادت رسید.
اما مرد شماره 2 فدائیان اسلام روحانی پرصلابت سید عبدالحسین واحدی بود.
این سید شیردل در سال 1308 شمسی در باختران متولد شد، پدرش مرحوم آیت اللّه حاج سید محمد رضا مجتهد قمی (واحدی) بود.
سید عبدالحسین، پس از تحصیل مقدمات در زادگاهش، برای ادامه تحصیل به قم آمد و پس از مدتی به نجف اشرف رفت.
و در حوزه علمیه نجف اشرف در جوار مرقد شریف امیرمؤمنان علی (ع) به تحصیلات حوزه‏ای ادامه داد، و در این زمان با «نواب صفوی» آشنا شده و به او جذب گردید.
هنگامی که نواب صفوی به ایران آمد و مبارزه را در ایران شروع نمود، شهید واحدی نیز به ایران آمد و در قم مرکز حوزه علمیه، آماده مبارزه با دستگاه رضا خانی گردید.
سخنرانی‏های آتشین او در مدرسه فیضیه و مراکز علمی، روز بروز بر جذب طلاب و مردم می‏افزود، و بروز بیشتر آن در وقتی بود که می‏خواستند جنازه کثیف رضا شاه پهلوی را به قم بیاورند.
رضاخان قلدر روزی با چکمه وارد حرم حضرت معصومه (ع) شد و مرحوم شیخ محمد تقی بافقی آن شهید زهد و تقوی را با ضرب سیلی و لگد از حرم مطهر بیرون آورده و به شهر ری تبعید کرد، اینک دستگاه طاغوتی می‏خواست مرده پوسیده رضاخان را به قم آورد، و گردشی بدهد تا مردم و روحانیت از آن تجلیل و احترام کنند، و مراجع وقت بر آن جنازه نماز بخوانند.
ولی شهید واحدی با سخنرانی های آتشین، آنچنان مردم را برضد این نقشه تحریک کرد، که روحانیت در برابر احترام به جنازه، موضع ضد آن را گرفتند، و هیچ کس جرئت نکرد در مراسم گردش جنازه رضاخان شرکت کند، و به این ترتیب نقشه طاغوتیان نقش برآب شد.
از آن پس این شهید رشید، تحت تعقیب دژخیمان محمد رضا شاه، قرار گرفت، او مخفی شد و پس از مدتی در تهران دست در دست رهبر فدائیان (نواب) ظاهر گردید و در مسجد امام خمینی (مسجد شاه سابق) تهران، با سخنرانی دو ساعت و نیمه خود، شورشی بپا کرد، و بذر انقلاب اسلامی را در دلها کاشت، در این سخنرانی به رزم آراء (نخست وزیر وقت) اخطار کرد: «برو وگرنه تو را خواهیم فرستاد» سه روز به او مهلت داد، در روز پنجم باتیر کاری یکی از فدائیان اسلام بنام خلیل طهماسبی در سال 1329 شمسی، اعدام انقلابی گردید.
ماجرای دستگیری و شهادت شهید واحدی
به دستور رهبری، یکی از فدائیان اسلام بنام «مظفر ذوالقدر» بنا شد که «علاء» نخست وزیر دیگر شاه را که پیمان استعماری با حکومت بغداد بسته بود، اعدام انقلابی کند، ولی تیر ذوالقدر به او اصابت نکرد و او جان بسلامت برد.
شهید واحدی برای تکمیل کار ذوالقدر، به اهواز رفته تا آنجا به بغداد برود و «علاء» را که در آن وقت در بغداد بود به قتل برساند، ولی در اهواز شناسائی شده و دستگیر گردید و به تهران منتقل شد.
در آن زمان تیمور بختیار دژخیم جنایتکار، فرمانده نظامی شاه بود وی را نزد او بردند، شهید واحدی در اولین برخورد، مورد اهانت بختیار قرار گرفت، ولی مردانه ایستاد و دفاع کرد، و در این‏بگومگوی شدید، شهید واحدی صندلی را از زمین بلند کرد و با شدت هر چه تمامتر به طرف سپهبد تیمور بختیار، پرتاب کرد، ولی آن دژخیم جنایتکار، شهید واحدی را هدف تیر قرار داد و با ضربه‏های پی درپی گلوله‏اش او را به شهادت رساند.
او با کمال سرافرازی به شهادت رسید، ولی نواب صفوی به فراق او داغدار شد، به طوری که پس از شهادت این مرد شماره 2 فدائی اسلام، هرگز نخندید.
شهید واحدی به سال 1333 شمسی در 25 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد، (یادش گرامی و حماسه‏اش جاودان باد).







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0