حكايت عارفانه ، خنثی شدن نقشه نیرنگبازان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
دو نفر مرد (زید و خالد)، نقشه مرموزی پیش خود کشیدند که با نیرنگ مال زنی را از چنگش بیرون آورند، نقشه این بود: با هم مالی را نزد آن زن آوردند و گفتند: «این مال نزد شما به عنوان امانت باشد، هر گاه هر دو نفر ما با هم آمدیم، این مال امانت را به ما می‏دهی و اگر تنها آمدیم، این مال را به هیچکدام از ما نمی‏دهی، زن نیز پیشنهاد آن دو مرد را پذیرفت».
پس از چند روزی زید تنها آمد و، به زن گفت: آن مال را بده، زن گفت: نمی‏دهم مگر اینکه خالد نیز حاضر باشد. زید اصرار کرد، زن نیز بطور قاطع گفت نمی‏دهم.
زید گفت: شرط ما از این رو بود که هر دو زنده باشیم، ولی خالد از دنیا رفت، بنابراین امانت را بده، سرانجام زن گول خورد و امانت را به زید داد، زید خوشحال شد و امانت را گرفت و رفت.
بعد از چند روز خالد نزد زن آمد و گفت: امانت را بده، زن جریان را به خالد گفت، خالد سخن زن را نپذیرفت و گفت اگر فرضاً مال امانت را به زید داده باشی، نیز ضامن هستی، زیرا بنا بود که وقتی هر دو با هم آمدیم مال امانت را بدهی، حال که چنین کردی، ضامن هستی، عوض آن را به من بده پس از بگو مگوی زیاد، زن را نزد عمر بن خطاب آورد و جریان را به عمر گفت، تا او قضاوت کند،
عمر به زن گفت: «علی (ع) را در میان ما حاکم قرار بده تا او داوری کند».
عمر پیشنهاد زن را پذیرفت، و داوری را به علی (ع) سپرد، علی (ع) به خالد فرمود: «امانت شمانزد من است، ولی تو با رفیقت شرط کردی با هم بیائید و امانت را بگیرید، برو رفیقت راپیدا کن و با هم بیائید تا امانت را به شما بدهم».
خالد بناچار، رفت و دیگر نیامد، سپس علی (ع) فرمود: «این دو مرد، با هم این نفشه را طرح کرده بودند که اموال این زن را ببرند».
به این ترتیب با قضاوت آگاهانه علی (ع) آن زن بینوا از دسیسه دغلبازان نجات یافت.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0