حكايت عارفانه ، نامه امام سجاد به عالم درباری
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
محمد بن مسلم معروف به «زهری» از علما و پارسایان ظاهرالصلاح بود و همچون حسن بصری، ظاهری خوش و باطنی تیره داشت، به گونهای که از علمای دربار امویان شده بود و طاغوتهای اموی برای فریب دادن مردم از وجود او سوء استفاده میکردند.
امام سجاد (ع) نامه مفصلی برای او نوشت، و در ضمن نامه او را موعظه و امر به معروف و نهی از منکر کرد و او را از پیوستن به دربار ستمگران برحذر داشت، از فرازهای این نامه تاریخی است: ...رفت و آمد و تماس تو با طاغوتیان، معنایش امضاء کردن اعمال آنهاست، و او را به روش خود دلگرمتر و جریتر مینماید...با این دعوتها که از تو میکنند میخواهند تو را مانند قطب آسیا، محور ستمگریهای خود قرار دهند، و ستمکاریها را بر گرد وجود تو بگردانند و تو را پب اهداف شوم خود، و نردبان گمراهیهای خویش، و مبلغ کژیهای خود سازند، و به همان راهی بیندازند که خود میروند، (هشیار باش که) میخواهند با وجود تو (در دربار) علمای راستین را در نظر مردم، مشکوک سازند و دلهای عوام را به سوی خود جذب نمایند...
این عالم دین فروخته! کاری که به دست تو میکنند، از عهده مخصوصترین وزیران، و نیرومندترین همکارانشان بر نمیآید، تو بر خرابکاریهای آنان سرپوش مینهی، و خاص و عام را به دربارشان متوجه میسازی...تو با کسی (خدائی) طرفی، که از کارت آگاه است، و مراقب تو است، و غافل از تو نیست، آماده باش که سفری طولانی نزدیک شده، گناهت را علاج کن که جانت سخت بیمار گشته، مپندار که من قصد سرزنش تو را دارم، من میخواهم تو را متوجه سازم که خداوند میفرماید: «تذکر بده که پند و موعظه به حال مؤمنان سود بخشد»...
چرا از این خواب (خرگوشی) بیدار نمیشوی؟ آیا این است حقشناسی؟ که خداوند به تو علم و شناخت بدهد و حجتهایش را بر تو تمام نماید ولی تو آب به آسیای دشمن بریزی؟!
بسیار ترس آن را دارم که تو از آن کسانی باشی که خداوند در مورد آنها میفرماید:
اضاعوا الصلوة واتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا.: «نماز را ضایع کردند، و به دنبال هوسهای نفسانی رفتند و بزودی به (کیفر) گمراهی خود میرسند» (سوره مریم آیه 59).
خداوند مسئولیت قرآن را به دوش تو نهاد، و علم آن را به تو سپرد اما تو تباهش کردی، شکر و سپاس خداوندی را که ما را به آن بلاهائی که تو دستخوش آن هستی، گرفتار نساخت - والسلام.
عجیب اینکه «زهری» این عالم درباری در بیدادگاه بنی امیه، مردی را مجازات کرد، آن مرد جان سپرد، زهری از ترسش فرار کرد (و به دنیای خود نیز نرسید).
نقل شده وقتی که او در اطاق مطالعهاش مینشست، کتابهایش را در اطرافش پهن میکرد و آنچنان غرق در مطالعه میشد که از همه جا بی خبر میماند، روزی همسرش عصبانی شد و به او گفت: «سوگند به خدا این کتابها برای من ناگوارتر از سه هوو است.
آری دانشمندس که این چنین بود، منحرف شد و بجای اینکه در صراط مستقیم و خط امام حق، گام بردارد، همه عمرش را تباه ساخت و در حالی که سر به سرای طاغوتیان سپرده بود جان باخت (پناه به خدا).
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در پنج شنبه 24 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
