حكايت عارفانه ، بانوی صبور و استوار

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
در جنگ احد بسیاری از رزمندگان اسلام از جمله حضرت حمزه (ع) به شهادت رسیدند، و شایع شد که شخص پیامبر (ص) نیز شهید شده است. پس از جنگ زنهای مدینه از مدینه به سوی احد حرکت کردند و به استقبال پیامبر (ص) شتافتند و همه بجای شهیدان خود، از پیامبر (ص) سراغ می‏گرفتند.
در این میان زینب خواهر عبداللّه بن جحش به پیامبر (ص) رسید، پیامبر (ص) به او فرمود: صبور و استوار باش، او گفت برای چه؟، پیامبر (ص) فرمود: در مورد شهادت برادرت عبداللّه.
زینب گفت: شهادت برای او گوارا و مبارک باد (هنیئا له الشّهادة).
باز پیامبر (ص) فرمود: صبر کن، عرض کرد: برای چه؟ فرمود: در مورد شهادت دائیت حمزه (ع) زینب گفت: «همه از آن خدائیم و به سوی او باز می‏گردیم، مقام شهادت بر او مبارک باد».
سپس پیامبر (ص) فرمود: صبور و استوار باش، عرض کرد: برای چه؟ فرمود: در مورد شهادت شوهرت مصعب بن عمیر، زینب تا این جمله را شنید، صدا به گریه بلند کرد، و بطور جانگداز ناله می‏کرد، پیامبر (ص) فرمود: مقام شوهر نزد زن به درجه‏ای است که هیچکس در نزد او به آن درجه نیست».
ولی زینب در پاسخ کسانی که می‏گفتند: چرا در مورد شوهرت این گونه گریه می‏کنی، می‏گفت: گریه‏ام برای شوهرم نیست، چرا که او به فیض شهادت در رکاب پیامبر (ص) رسیده بلکه گریه‏ام برای یتیمان او است، که اگر سراغ پدر بگیرند چه جوابی به آنها بدهم؟!.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0