حكايت عارفانه ، بهانه ندادن به دشمن
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
بین امام باقر(ع) و یکی از نوادههای امام حسن (ع) بر خوردی شد (گویا بر سر مزرعهای سخنی به میان آمد و نواده امام حسن (ع) بیش از حق خود مطالبه میکرد.)
عبدالملک (یکی از شاگردان امام باقر علیه السلام) میگوید، من به نیت اینکه بین آنها را اصلاح بدهم به حضور امام باقر(ع) رفتم، امام باقر (ع) به من فرمود: «تو در کار ما دخالت نکن، مثل ما با پسر عموهایمان همچون مثل مردی است که در بنی اسرائیل بود، او دو دخترش را شوهر داده بود، یکی از دامادهایش، کشاورز بود، و دیگری فخّار (کوزه گر) بود، روزی به خانه یکی از دخترانش رفت و احوال دختر را پرسید، او گفت: «شوهرم کشاورز است و امسال زراعت بسیار دارد، اگر باران بیاید، حال و روزگار ما خیلی خوب خواهد شد.»
سپس او به خانه دختر دیگرش رفت و حال او را پرسید، او گفت: «شوهر من کوزهگر است، و کوزههای بسیار ساخته (و
در آفتاب گذارده تا خشک شود) اگر باران نیاید، حال و روزگار ما،بسیار خوب می شود .
آن مرد، از آنجا رفت و عرض کرد:«خدایا خودت هر چه صلاح آنها را میدانی همان را اختیار کن.»
آنگاه امام باقر (ع) فرمود: «وضع ما نیز با بستگان خود، این گونه است، شما دخالت نکنید و احترام آنها را نگهدارید.»
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
