حكايت عارفانه ، بوذر بر سر قبر پسر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
ابوذر پسری بنام «ذر» داشت، این یگانه پسرش جوانمرگ شد، ابوذر کنار قبر او آمد و گفت: خدا رحمت کند تو را که نسبت به من نیکوکار بودی، و حق فرزندی را ادا نمودی... والله از این جهت که مرده‏ای، گریه نمی‏کنم، بلکه گریه‏ام برای آن است که بر تو بعد از مرگ چه گذشت آیا فرشتگان چه گفتند و تو چگونه پاسخ دادی؟ خداوندا من حقوقی را که بر او در رابطه با من واجب کرده بودی بخشیدم، تو نیز او را ببخش که سزاوارتر از همه در بخشش و کرم هستی.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0