حكايت عارفانه ، پارسائی امام علی

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
عصر خلافت علی(ع) بود، امام علی(ع) در کوفه به بازار پیراهن فروشها آمد، به یکی از پیراهن فروشها فرمود: «ای جوان! آیا در نزد تو دو پیراهن به قیمت پنج درهم هست؟»
جوان گفت: آری دو پیراهن دارم که مجموعاً قیمت آن پنج درهم است، ولی یکی از آنها بهتر است، قیمت یکی سه درهم است و دیگری دو درهم می‏باشد، علی(ع) فرمود: آنها را بیاور.
او پیراهنها را آورد، علی(ع) پنج درهم را داد و آن دو پیراهن را خرید، پیراهن بهتر را به قنبر داد، قنبر عرض کرد: «ای امیرمؤمنان! تو سزاوارتر به پیراهن بهتر هستی، زیرا به منبر می‏روی و برای مردم خطبه می‏خوانی.»
علی(ع) فرمود:«ای قنبر! تو جوان هستی، و احساسات و تمایلات جوانی داری، (و دوست داری لباست شیکتر باشد) و من از پروردگارم شرم می‏کنم که لباسی برتر از لباس تو بپوشم و بر تو برتری جویم زیرا از رسولخدا(ص) شنیدم که فرمود: البسوهم مما تلبسون و اطعموهم مما تاکلون.
:«به غلامان خود همان لباس را بپوشانید که خود می‏پوشید، و همان غذا را بخورانید که خود می‏خورید.»
سپس آنحضرت پیراهن دو درهمی را پوشید، آستین آن پیراهن دراز بود و از سر انگشتان می‏گذشت.
آن بزرگوار، آن قسمت اضافی را پاره کرد،قنبر گفت: پیراهن را بده تا آن قسمت پاره شده را سجاف و حاشیه دوزی کنم.
امام در پاسخ او فرمود: دعه فان الامر اسرع من ذلک: «از این بگذر، چرا که دنیا سریعتر از این امور می‏گذرد.»
ابواسحاق سبیعی می‏گوید: روز جمعه بود و من کودک بودم و بر دوش پدرم بودم، و در نماز جمعه به امامت علی(ع) شرکت نمودم، دیدم امام علی(ع) خطبه می‏خواند و با آستین خود(مثل باد بزن) باد می‏زند، به پدرم گفتم: آیا علی(ع) احساس گرمی می‏کند؟ پدرم گفت: نه، بلکه پیراهنش را شسته، و حرکت می‏دهد تا خشک شود، و او غیر از این پیراهن ندارد.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0