حكايت عارفانه ، پند حکیم و تیغ سلمانی شاه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
در زمانهای قدیم یک نفر سلمانی معروفی بود که سر و صورت شاه عصر خود را اصلاح می‏کرد، او روزی به بازار رفت، دید پیر مردی در مغازه ساده‏ای نشسته و قلم و کاغذی، کنار دستش است، ولی چیز دیگری در مغازه نیست، تعجب کرد که این پیر مرد عمامه به سر، چه می‏فروشد، نرد او رفت و گفت:
ای آقا! شما چه می‏فروشید؟
پیرمرد: من حکیم هستم و پند می‏فروشم.
سلمانی: پند چیست؟، آن را به من بفروش.
حکیم: پند فروختن من مجّانی نیست، بلکه صد اشرافی مزد آن است.
سلمانی پس از آنکه این دست و آن دست کرد، سرانجام راضی شد که صد اشرفی به او بدهد، حکیم صد اشرفی را گرفت و این پند را روی کاغذ نوشت و به سلمانی داد و آن این بود:
«اکیس النّاس من لم یرتکب عملاً حتّی یمیّز عواقب مایجری علیه.»
: «زرنگترین انسانها کسی است که کاری را انجام ندهد مگر اینکه نتیجه آن را (از بد و خوب) تشخیص دهد» (عاقبت اندیش باشد).
سلمانی آن پند نوشته شده را گرفت، و چون برایش گران تمام شده بود، بسیار به آن ارزش می‏داد، و آن را تکرار می‏کرد و در هر جا که مناسب بود می‏نوشت، حتی در صفحه سنگ مخصوص خود که تیغ سلمانی خود را با آن سنگ تیز می‏کرد، آن جمله را نوشت .
در همین روزها، طبق دسیسه مرموزی نخست وزیر زمان، نزد سلمانی آمد و گفت: «من از خارج آمده‏ام و یک تیغ طلائی تیز و خوبی برای تو به هدیه آورده‏ام، زیرا شما سر و صورت شاه را اصلاح می‏کنید، خوبست از این به بعد با این تیغ سر و صورت او را اصلاح نمائید» (دسیسه نخست وزیر این بود که آن تیغ را به ماده سمّی مسموم کرده بود، و می‏خواست آن سم را بطور مرموزی وارد خون شاه کند و او را بکشد).
سلمانی خوشحال شد و هنگام اصلاح سر و صورت شاه، تیغ اهدائی نخست وزیر را بدست گرفت و در همین حال چشمش به جمله «پند حکیم» افتاد که در صفحه سنگ تیز کننده تیغش نوشته بود، با خود گفت: ما هیچگاه به این پند عمل نکردیم، خوبست یک بار به آن عمل کنیم، آن پند می‏گوید: قبل از هر کاری، نتیجه آن را سنجش کن، من که با این تیغ هنوز کسی را اصلاح نکرده‏ام، پس نتیجه آن را نمی‏دانم، بنابراین باید از اصلاح سر و صورت شاه دست نگهدارم.
همین تحیّر و سردرگمی سلمانی، شاه را در فکر فرو برد و جریان را از او پرسید و او داستان پند حکیم و تیغ نخست وزیر را بیان کرد.
شاه فهمید که نخست وزیر می‏خواسته او را به وسیله آن تیغ، مسموم کند، مجلسی از رجال کشور تشکیل داد و نخست وزیر را در آن مجلس آورد، و به سلمانی فرمان داد و به سلمانی فرمان داد تا نخست سر و صورت آن افرادی که گمان بد به آنها می‏برد و سپس سر و صورت نخست وزیر را بتراشد و اصلاح کند.
سلمانی فرمان شاه را اجرا کرد، طولی نگذشت که همه آنها از جمله نخست وزیر، مسموم شدند.
و سلمانی به جایزه و افتخار بزرگی نائل آمد و دریافت که آن پند حکیم بیش از صد اشرفی ارزش داشته است، و صد اشرفی او به هدر نرفته است، آری:







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0