حكايت عارفانه ، ترسیم در سپاه یاران حسین از زبان دشمن
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
شخصی در سپاه عمر سعد در کربلا بود و در کشتن شهدای کربلا، شرکت داشت و مردی از او پرسید: «وای بر تو چگونه راضی شدید تا فرزندان رسولخدا(ص) را در کربلا بکشید؟!»
او در پاسخ گفت: «سنگ در دندان تو باد، اگر تو هم در کربلا بودی همان کار را که ما میکردیم، تو هم انجام میدادی، گروهی (از یاران امام حسین علیه السلام) بر سر ما ریختند، دستهایشان بر قبضه شمشیر بود، مانند شیر درنده، سواران ما را از چپ و راست بهم می مالیدند، و خود را به مرگ میانداختند، به آنها امان میدادیم نمیپذیرند، و به ثروت دنیا میل نداشتند، میخواستند یا از آبشور مرگ بنوشند و یا بر مرگ چیره گردند، و اگر ما دست از آنها میکشیدیم جان همه افراد سپاه را گرفته بودند.
سپس گفت: فماکنّافاعلین لا ام لک: «ای مادر مرده! اگر جلو آنها را نمیگرفتیم، چه میشد و چه میکردیم جز اینکه همه ما نابود شویم؟»
از شگفتیها اینکه: در جریان جنگ تحمیلی عراق بر ایران، وقتی که از وزیر خارجه عراق پرسیدند: چراشما دست به بمباران شیمیائی زدید؟، در پاسخ گفت: «سپاهان ایران آنچنان هجوم میآوردند که سر از پا نمیشناختند، اگر ما این کار نمیکردیم، چگونه میتوانستیم جلو یورشهای آنها را بگیریم؟!»
آری تاریخ تکرار میشود، سپاهان سلحشور ایران، از مکتب شهدای کربلا، درس سلحشوری و شهادت آموخته بودند، که همچون آنها بر دشمن یورش میبردند که گوئی مرگ را به دوش میکشند و از هیچ چیز باکی ندارند، دشمن زبودن در برابر آن مردان دلیر چه میتوانست کند جز اینکه با شیمیائی به جنگ آنها آید!
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
