حكايت عارفانه ، جلوداری الاغ
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
شخصی در بستر مرگ بود، دستور داد همه بستگان و دوستانش کنار بسترش بیایند تا او از همه آنها حلالیت بطلبد، این کار انجام شد، و در آخر گفت: شتر سواری مرا نیز بیاورند تا از او حلالیت بطلبم، شترش را آوردند، او دست بر گردن و صورت شتر کشید و گفت: من مدتها بر تو سوار میشدم، تو برای من زحمت فراوان کشیدی، اگر در این مدت از من آزار و زحمتی دیدی و در علوفه تو کوتاهی کردم، مرا ببخش و حلال کن. شتر گفت: هر چه آزار و بدی به من کردی همه را بخشیدم، مگر این گناه را که گاهی افسار مرا به پالان الاغی میبستی و خودت سوار بر الاغ میشدی و مرا به دنبال الاغ میبردی، و مردم نگاه میکردند و میدیدند که جلودار من الاغی شده است، من هرگز این گناه تو را نمیبخشیدم، تو چرا هتک احترام من نمودی و الاغی را بر من مقدم داشتی، مگر نمیدانستی که مقدم داشتن نادان و ابله بر بزرگ و دانا، جنایتی نابخشودنی است!
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
