حكايت عارفانه ، داستانی از آیت اللّه کاشانی به نقل از امام خمینی
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
امام خمینی (قدس سره) در ضمن بیانی پیرامون سیاست، فرمود: من یک قصّهای از مرحوم آقا روحاللّه خرمآبادی شنیدم و یک قصه هم خودم دارم (اما قصه حاج آقا روحاللّه کمالوند:)
مرحوم آقای کاشانی رحمةاللّه را که تبعید کرده بودند به خرمآباد و محبوس کرده بودند در قلع فلک الافلاک یا کجا، آقای حاج آقا روحاللّه (کمالوند) میفرمود: من از آن کسی که رئیس ارتش آنجا و آقای کاشانی هم تحت نظر او بود و محبوس بود (من حالا وقتی میگویم محبوس در زمان رضاخان، شما خیال میکنید مثل حبسهای عادی زمانهای دیگر بود، البته پسرش هم مثل پدر بود، لکن آن کسی که گرفتار میشد اگر از اشخاص عادی بود همچو مرعوب میشد که در حبس یک کلمهای که برخلاف مثلاً دولت یا آن کسی که در آنجا هست بزنند امکان نداشت برایشان).
مرحوم حاج آقا روحاللّه گفتند: من از آن رئیس ارتش که در آنجا بود، و من هم بودم و آقای کاشانی، آن شخص شروع کرد صحبت کردن، و رو کرد به آقای کاشانی که: آقا! شما چرا خودتان را (قریب به این معانی) به زحمت انداختید؟ آخر شما چرا در سیاست دخالت میکنید؟ سیاست شأن شما نیست، چرا شما دخالت میکنید؟ از این حرفها شروع کرد گفتن.
آقای کاشانی به او فرمود: «خیلی خری!»
شما نمیدانید که این کلمه در آن وقت، مساوی با قتل بود، ایشان گفتند: «خیلی خری، اگر من در سیاست دخالت نکنم کی دخالت بکند؟»
نگارنده گوید: در فرازی از اعلامیه آیت اللّه کاشانی در 30 تیر 1331 شمسی بر ضد قوامالسّلطنه نخست وزیر محمّد رضا شاه آمده: «توطئه تفکیک دین از سیاست که قرون متمادی سرلوحه برنامه انگلیسها بوده و از همین راه، ملت مسلمان را از دخالت در سرنوشت و امور دینی و دنیوی باز میداشته است، امروز سرلوحه این مرد جاه طلب (قوام) قرار گرفت است».
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
