حكايت عارفانه ، درس اعتقاد پاک از یک مادر شهید

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
حارثه پسر سراقه یکی از دلاوران مخلص و ثابت قدم اسلام در صدر اسلام بود، و بقدری شیفته اسلام بود که آروز داشت در راه دفاع از اسلام جان عزیزش را فدا کند، از این رو به پیامبر (ص) عرض کرد: دعا کن تا خداوند مقام شهادت را نصیب من کند.
پیامبر (ص) نیز برای او چنین دعا کرد: «خدایا مقام شهادت را به حارثه روزی گردان.»
حارثه در جنگ بدر شرکت، با کمال دلاوری به حمایت از اسلام پرداخت، سرانجام تیری از ناحیه دشمن به گلوی او اصابت کرد و به شهادت رسید؛ خبر شهادت او به مادر و خواهرش رسید.
مادر و خواهر او همراه سایر بانوان که به استقبال پیامبر (ص) می‏رفتند، حرکت کردند، مادر او می‏گفت: سوگند به خدا تا پیامبر (ص) نیاید و از او نپرسم که آیا پسرم در بهشت است یا در دوزخ، گریه نمی‏کنم، وقتی که پیامبر (ص) آمد و در پاسخ سئوال من فرمود: در دوزخ است آنقدر گریه کنم که پایان نیابد، و اگر فرمود: پسرت در بهشت است، هرگز گریه نمی‏کنم، بلکه بسیار شادمان خواهم شد.
پیامبر(ص) به سوی مدینه می‏آمد، مادر حارثه در راه به حضور پیامبر(ص) رسید و عرض کرد: «میدانی که من پسرم را بسیار دوست داشتم، او نوردیده‏ام بود، در عین حال با شنیدن خبر شهادتش گریه نکردم، با خود گفتم پس از آمدن پیامبر(ص) از آنحضرت می‏پرسم که آیا پسرم در بهشت است یا در دوزخ، اگر فرمود: در دوزخ است، آنگاه ناله و گریه‏ام بلند می‏شود.»
پیامبر(ص) به فرمود : بهشت درجاتی دارد، پسرت در فردوس اعلی در بالاترین مقام بهشت است.
مادر گفت: بنابراین هرگز برای او گریه نمی‏کنم.
پیامبر(ص) آبی طلبید و اندکی از آن برداشت و مضمضه کرد و سپس از آن آب آشامیدند و به دستور پیامبر(ص) اندکی از آن آب به گریبان خود پاشیدند، سپس به مدینه بازگشتند، نوشته‏اند:
«ومابالمدینه امرئتان اقرعیناًمهماولااسر.»
:«بعد از جنگ بدر (تا مدتی) هیچ زنی در مدینه دیده نشد که خوشحالتر و چشم روشنتر از این مادر و خواهر شهید باشد».







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0