حكايت عارفانه ، دو خبر غیبی و جالب

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
پیامبر(ص) شبی در یکی از سفرها، به یاران فرمود:
زید و ما زید؟!، جندب و ما جندب؟!»
:«زید، براستی چه زید؟! جندب، براستی چه جندب؟!»
حاضران دریافتند که این دو نفر نزد رسولخدا(ص) بسیار محبوبند، ولی علت آن را نمی‏دانستند، پرسیدند: ای رسولخدا! ما معنای فرموده شما را نفهمیدیم.»
پیامبر (ص) فرمود: اینها دو نفر از امّت من هستند، که یکی از آنها (زیدبن صوحان) یک دستش قبل از خودش به بهشت می‏رود، و سپس بقیّه بدنش به آن می‏پیوندند، و دیگری (جندب بن کعب بن عبداللّه) یک بار شمشیری به کار می‏برد که با آن حق و باطل را از هم جدا می‏سازد.
از این جریان، حدود چهل سال گذشت، در زمان خلافت عثمان، ولیدبن عقبه که مرد فاسق و شرابخواری بود، استاندار کوفه شد، روزی در کوفه، جندب بر ولید وارد شد، دید جادوگری (بنام بستانی یابطرونا) در حضور ولید و جمعی، بازی می‏کند، و چنین وانمود می‏کند که سر از بدن جدا می‏کند و دوباره زنده می‏کند، و از دهان شتر ماده وارد شده و از زایشگاه او خارج می‏گردد.
جندب به منزل خود رفت و شمشیر برانی، برداشت و همراه خود مخفی کرد و به مجلس حاکم کوفه وارد گردید، دید هنوز آن جادوگر، به سحر وبازی خود، ادامه می‏دهد،با شمشیر به او حمله کرد و با یک ضربه، او را کشت، و این آیه را خواند:
«افتاتون السحر واننم تبصرون.»:«آیا شما سراغ سحر می‏روید، با اینکه می‏بینید؟»
سپس به نعش جادوگر رو کرد و گفت: «اگر راست می‏گوئی، خود را زنده کن.»
ولید، خشمگین شد و به جندب گفت: «چرا چنین کردی؟»
جندب در پاسخ گفت: از رسولخدا(ص) شنیدم، فرمود: حد الساحر ضربة باالسیف:«حد جادوگر، آنست که با شمشیر گردنش را زد.» من دستور اسلام را اجرا کردم.
ولید دستور داد، جندب را زندانی کردند.
به این ترتیب، جندب، باطل را مشخص کرد و نابودی نمود، و برای آنکه شعبده بازی را با معجزه، همسان می‏دانستند، فهماند که این دو از هم جدا است، معجزه، حق است، و جادوگری باطل می‏باشد (جریان زید را در داستان بعد بخوانید.)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0