حكايت عارفانه ، روحیه عالی عمّه پیامبر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
پس از آنکه حضرت حمزه عموی پیامبر اسلام (ص) در جنگ احد به شهادت رسید، دشمن بدن او را مثله کرد، یعنی مقداری از گوش و بینی و سر انگشتان او را برید و شکمش را درید و جگرش را بیرون آورد...
پیامبر (ص) کنار جنازه پاره پاره حمزه بود، ناگاه از دور دید که «صفیّه» خواهر حمزه (ع) میآید، پیامبر (ص) به پسر او زبیربن عوام فرمود: برو و صفیه را نگذار به اینجا بیاید، او را برگردان تا پیکر برادرش را با این وضع ننگرد که بسیار طاقت فرسا است.
زبیر نزد مادرش صفیه رفت و با او ملاقات کرد و پیام رسولخدا (ص) را به او رسانید و از او خواست باز گردد.
صفیه گفت: چرا مرا بر میگردانید، درست است که به من خبر رسیده برادرم را مثله کردهاند و به این خاطر میخواهید من پیکر برادرم را نبینم ولی: وذلک فی اللّه قلیل...: «این حادثه در راه خدا، ناچیز و اندک است، آنچه رخ داده خشنود هستیم و به حساب خدا میگذاریم و صبر میکنیم.»
وقتی که پیامبر (ص) روحیه او را چنین دید، به زبیر فرمود: خلّ سبیلها: «او را آزاد بگذار بیاید».
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
