حكايت عارفانه ، شکایت پیر زن از باد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
خداوند سلیمان (ع) را بر همه موجودات مسخّر کرده بود، روزی پیرهزنی که بر اثر وزش باد از بام به زمین افتاده بود و دستش شکسته بود نزد سلیمان آمد و از باد شکایت کرد.
حضرت سلیمان (ع) باد را طلبید و شکایت پیره زن را به او گفت، باد گفت: خداوند مرا فرستاد تا فلان کشتی را که در حال غرق شدن در دریا بود، به حرکت درآورم و سرنشینان آن را نجات دهم، در مسیر راه، به این پیرهزن که بر پشت بام بود برخوردم، پای او لغزید و از بام به زمین افتاد و دستش شکست، (من چنین قصدی نداشتم، او در مسیر راه من بود و چنین اتفاقی افتاد).
حضرت سلیمان (ع) از قضاوت در این مورد، درمانده شد و عرض کرد: «خدایا چگونه در مورد باد قضاوت کنم؟»
خداوند به او وحی کرد: «به هر اندازه که به آن پیره زن آسیب رسیده، به همان اندازه (مزد درمان آن را) از صاحبان آن کشتی که بوسیله باد از غرق شدن نجات یافتهاند بگیر و به آن پیرهزن بده، زیرا به هیچکس در پیشگاه من نباید ستم شود».
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
