حكايت عارفانه ، شیر مردی گمنام‏

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
پس از آنکه به فرمان ابن زیاد، حضرت مسلم (ع) و حضرت هانی (ع) به شهادت رسیدند، سر آنها را از بدن جدا کرده، و جسد مطهّر آنها را به طنابی بستند و جمعی بی‏رحم و مزدور، آن جسدها را روی خاک و خاشاک در کوچه و بازار کوفه می‏کشاندند، و ریسمانی به پای حضرت مسلم (ع) بسته بودند و در زمین می‏کشاندند.
یکی از شیعیان شجاع علی (ع) بنام «حنظلة بن مرّه همدانی» سوار بر مرکب خود از آنجا عبور می‏کرد، وقتی آن منظره را دید، به آن جمعیت مزدور خطاب کرد و گفت: «وای بر شما ای اهل کوفه، گناه این مرد (مسلم علیه السلام) چیست که جنازه او را این گونه می‏کشانید؟».
جواب دادند: این مرد، خارجی است، و از تحت فرمان امیر، یزید بن معاویه خارج شده است.
حنظله گفت: شما را به خدا بگوئید نام این شخص چیست؟
گفتند: مسلم بن عقیل (ع) پسر عموی امام حسین (ع) است.
حنظله گفت: «وای بر شما وقتی که شما می‏دانید او پسر عموی امام حسین (ع) است پس چرا او را کشتید و جنازه‏اش را کشان کشان، عبور می‏دهید؟»
سپس حنظله از مرکب خود پیاده شد و شمشیر خود را از غلاف بیرون کشید و به آنها حمله کرد و فریاد می‏زد: لاخیر فی الحیاة بعدک یا سیّدی: «ای سرور من بعد از تو، خیری در زندگی نیست».
و همچنان با آنها جنگ کرد، تا آنکه چهارده نفر از آنها را کشت، سرانجام از هر سو او را احاطه کردند و او به شهادت رسید، ریسمانی به پای او بستند و جنازه او را تا میدان کناسه کوفه کشاندند و به آنجا افکندند.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0