حكايت عارفانه ، کاوه آهنگر در برابر ضحّاک
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
ضحّاک یکی از ستمگران زشتخوی ایران باستان بود، همواره چون مار و عقرب، مردم را میگزند و آسایش آنها را بهم میزد، و عزیزان را میکشت و به صغیر و کبیر رحم نمیکرد.
مدتی بدین منوال گذشت، ورق روزگار او برگشت و همه راهها به روی او بسته شد و به دریوزگی افتاد، او برای اینکه آبروی از دست رفته خود را به جوی باز گرداند، گروهی از درباریان را در مجلسی جمع کرد و از آنان خواست که در کاغذی بر حسن سابقه او گواهی دهند که مثلاً ضحّاک شخصی راستگو و نیکوکار است و همه عمر خود جز نیکی ننموده است.
بیچاره میپنداشت که امضای چند نفر، کارهای او را سامان میبخشد و مکافات اعمال او را نابود میکند، ولی لطف قضیه در اینجا است که در همان مجلس نتیجه عکس گرفته شد، کاوه آهنگر که در همان وقت برای داد خواهی به آن مجلس آمده بود، از طرف ضحّاک دعوت شد تا نوشته آن کاغذ را با امضای خود گواهی دهد.
کاوه با کمال شجاعت، از امضا کردن آن کاغذ سر باز زد، و آن کاغذ را گرفت و پاره نمود و سپس چرم پاره آهنگری خود را به نیزهای بست و از آن پرچمی ساخت و مردم را به زیر آن پرچم دعوت کرد تا برای سرنگونی ضحّاک قیام کنند، مردم ستم دیده دعوت کاوه را پذیرفتند و قیام کردند و رژیم ضحّاک را سرنگون نمودند، و فریدون را که نماینده راستی و روشنی و عدالت بود بجای او نشاندند.
چو کاوه برون آمد از پیش شاه gggggبر او انجمن گشت بازار گاه
همی بر خروشید و فریاد خواند gggggجهان را سراسر سوی داد خواند
از آن چرم کاهنگران پشت پای gggggبپوشید هنگام زخم داری
همان کاوه، آن بر سر نیزه کرد gggggهمانگه زبازار برخواست گرد
خروشان همی رفت نیزه بدست gggggکهای نامداران یزدانپرست
کسی کو هوای فریدون کندgggggسر از بند ضحّاک بیرون کند.
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
