حكايت عارفانه ، کیفر راهزن گستاخ

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
امام سجاد (ع) برای شرکت در مراسم حجّ، عازم مکه شد، در مسیر راه به بیابان بین مکه و مدینه رسید و همچنان سوار بر شتر حرکت می‏کرد، ناگاه یک دزد و راهزن قلدری به آنحضرت رسید و سر راه او را گرفت و گفت: پیاده شو!
امام فرمود: از من چه می‏خواهی؟ دست بردار!
او گفت: می‏خواهم تو را بکشم و اموالت را برای خودم بردارم.
امام فرمود: هر چه دارم، آن را جدا کرده و به تو می‏دهم و برای تو حلال می‏کنم، فقط مقدار اندکی بر می‏دارم تا مرا به مقصد برساند.
راهزن قبول نکرد، همچنان اصرار داشت که می‏خواهم تو را بکشم .
در این هنگام، امام سجاد (ع) به او فرمود: فاین ربک؟« پس خدای تو در کجاست؟ اگر مرا بکشی خداوند قصاص خواهد کرد.»
او با کمال گستاخی گفت: هونائم: «خدا در خواب است.»
در این هنگام امام سّجاد (ع) به خدا متوجه شد و از او مدد خواست، ناگاه دو شیر در بیابان حاضر شدند، یکی از آنها سر آن راهزن، و دیگری پای او را گرفتند و کشیدند و دریدند، امام در این حال به او فرمود: «تو گمان کردی که خدا در خواب است، این است جزای تو، اکنون بچش عذاب گستاخی خود را.»







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0