حكايت عارفانه ، مجازات دنیوی ساربان بی رحم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
روایت کننده گوید: مردی که دو پا و دو دست او قطع شده بود و هر دو چشمش کور بود، فریاد می‏زد: ربّ نجّنی من النّار: «خدایا مرا از آتش، نجات بده».
شخصی به او گفت: «از برای تو مجازات باقی نمانده، در عین حال باز می‏گوئی خدایا مرا از آتش نجات بده؟»
گفت: من در کربلا بودم وقتی که حسین (ع) کشته شد، شلوار و بند شلوار گرانقیمتی را در تن آن حضرت دیدم، با توجه به این که همه لباسهایش را غارت کرده بودند فقط همین شلوار مانده بود، دنیا پرستی مرا به آن داشت تا آن بند قیمتی شلوار را در آورم، به طرف پیکر امام حسین (ع) نزدیک شدم، تا خواستم آن بند را بیرون بکشم، دیدم آن حضرت دست راستش را بلند کرد و روی آن بند نهاد، نتوانستم دستش را رد کنم، از این رو دستش را قطع کردم، و همین که خواستم آن بند را بیرون آورم، دیدم آن حضرت دست چپش را بلند کرد و روی آن بند نهاد، هر چه کردم نتوانستم، دستش را از روی بند بردارم، دست چپش را نیز بریدم، باز تصمیم گرفتم که آن بند را بیرون آورم، صدای ترس آور زلزله‏ای را شنیدم، ترسیدم و کنار رفتم و در همانجا (شب) کنار بدنهای پاره پاره شهدا خوابیدم.
ناگاه در عالم خواب دیدم که گویا محمّد (ص) همراه علی (ع) و فاطمه (س) آمدند و سر حسین (ع) را در دست گرفته‏اند و فاطمه (س) آن را بوسید و سپس فرمود: «پسرم تو را کشتند، خدا آنان را که با تو چنین کردند بکشد». شنیدم امام حسین (ع) در پاسخ فرمود: «شمر مرا کشت، و این شخص که در اینجا خوابیده دستهایم را قطع کرد»، فاطمه (س) به من رو کرد و گفت: «خداوند دستها و پاهایت را قطع کند و چشمهایت را کور نماید و تو را داخل آتش نماید».
از خواب بیدار شدم، دریافتم که کور شده‏ام و دستها و پاهایم قطع شده، سه دعای فاطمه (س) به استجابت رسیده و هنوز چهارمی آن (یعنی ورود در آتش) باقی مانده، این است می‏گویم: «خدایا مرا از آتش نجات بده» طبق روایات دیگر این شخص همان ساربان بوده است.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در شنبه 26 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0