حكايت عارفانه ، آب به آسیای دشمن نریزید
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
گاهی بر اثر ندانم کاری و عواملی، دو گروه حزباللهی به مخالفت با هم میپردازند و در نتیجه آب به آسیاب دشمن میریزند در صورتی که باید امور جزئی را با گذشت و تدبیر حلّ کنند و مسأله اصلی که مبارزه با استکبار است را از دست ندهند، در این مورد به داستان ذیل توجه کنید:
زید فرزند امام سجاد (ع)، عارف وارسته و رهبر انقلابی بزرگ که در راه اسلام، قهرمانانه به شهادت رسید، نمونه رجستهای از تاریخ اسلام است، روزی با پسر عموهای خود (نوادگان امام حسن علیه السلام) در مورد موقوفات (بجا مانده از رسول اکرم (ص) و علی علیه السلام) اختلاف نظر پیدا کردند، و کم کم این مشکل به جائی رسید که عبدالله محض فرزند حسن مثنّی بن امام حسن مجتبی (ع) جریان را به فرمانداری مدینه کشاند، تا قضیه در آنجا زیر نظر «خالد بن عبدالملک بن حارث» (فرماندار مدینه) حل گردد (نتیجه این میشود که دو گروه حزباللهی، بر اثر اختلاف، سوژه به طاغوتیان بدهند و سرانجام آبرو و موقعیت معنویشان از دست برود).
خالد و دارودستهاش، در اندیشه آن بودند که از این ماجرا، بر ضدّ دودمان بنیهاشم (که مخالفت سرسخت بنیامیه) بودند سوءاستفاده کرده و آنها به جان هم بیندازند، خالد دستور داد زید و عبدالله در فلان ساعت نزد او بروند.
اما زید که مردی بیدار بود با یک تصمیم قاطع، نقشه دشمن را از نطفه قطع نموده و آن تصمیم این بود: بعد از ورود به نزد خالد (فرماندار مدینه) زید به عبدالله محض گفت شتاب مکن هرگز من با تو در نزد خالد نزاع نمیکنم و...، عبدالله مطلب را دریافت و خاموش شد.
آنگاه زید به خالد اعتراض کرد و گفت: «آیا رواست که فرزندان پیامبر (ص) را برای موضوعی ناچیز به حضور خود جلب کنی؟!».
خالد از این اعتراض، ناراحت شد، و با اشاره او یکی از دارودستههایش به زید گفت: «ای فرزند ابوتراب و حسین (ع) ساکت شو».
زید بر سر او فریاد کشید و گفت: «ای قحطانی! ساکت باش و دهانت را ببند، شما لیاقت آن را ندارید که جوابتان را بدهم».
و پس از بگومگوی خشونت آمیز زید از مجلس برخاست و بیرون رفت.
به این ترتیب، زید مسأله را به گونهای ساخت که نه تنها به حزباللهیها آسیب نرسید و آب به آسیاب دشمن ریخته نشد، بلکه فرماندار و اطرافیانش، به عنوان طاغوتی و نالایق در رسیدگی امور معرّفی شدند، و صحنهسازی و خیمهشب بازی آنها بینتیجه ماند.
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
