حكايت عارفانه ، آخرین گفتار شهید شیخ فضل اللَّه نوری

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
حضرت آیت اللَّه العظمی شیخ فضل اللَّه نوری به سال 1259 قمری در قریه نور مازندران به دنیا آمد مرحوم حاج آقا میرزا حسین نوری صاحب مستدرک الوسایل، دایی او بود، توسط او به نجف اشرف برای تحصیل رفت، و بعدها داماد دائی خود حاج میرزا حسین نوری گردید، استعداد کافی و رشد سریع او در فقه و علوم مذهبی او را از شاگردان طراز اول میرزای بزرگ (میرزا محمد حسن شیرازی، صاحب فتوای معروف تحریم تنباکو) گرداند و سپس به نمایندگی از او به تهران آمد و در تهران به عنوان مجتهدی عالی قدر، مورد توجّه مردم قرار گرفت و خانه‏اش مرکز فتق و رتق امور مردم گردید.
او پس از«انقلاب مشروطیت» نظر به‏اینکه دید همان مستبدین و فرنگی مآبها زیر ماسک مبارزه با استعداد، قانون مشروطیت را تنظیم کرده‏اند و می‏گردانند، و قوانین اسلامی در آن حاکم نیست، مخالفت شدید کرد و خواهان «مشروطه مشروعه» گردید.
سرانجام موزداران خارجی او را به اعدام کردند و این حکم در بعد از ظهر روز سی زدهم رجب (سالروز تولد حضرت علی علیه السلام ) سال 1327 قمری در سن 65 سالگی در میدان توپخانه تهران (میدان امام خمینی فعلی ) در میان جمعیت بسیاری اجرا گردید، و آن بزرگمرد به دار آویخته شد، و مرقد شریفش در صحن نو قم است.
قابل توجه این که: وقتی مردم زیادی اجتماع کرده و انتظار آوردن آیت اللَّه شیخ فضل اللَّه را میکشیدند، او تا وارد گردید با نگاهی پرمعنی به جمعیت نگریست، و گفت:
وافوّض امری الی اللَّه انّ اللَّه بصیر بالعباد.
این آیه از سوره مؤمن (آیه‏44 ) بیانگر (مؤمن آل فرعون) است که در خفا به موسی ایمان آورده بود و مردم را از اطاعت فرعون سرزنش می‏کرد و معنیش این است: « من امر خود را به خدای بزرگ وا می‏گذارم، چرا که خداوند به بندگانش بینا است».
وقتی این شهید بزرگ به بالای چوبه دار رفت سخنانی گفت، از آن جمله فرمود: «خدایا تو شاهد باش که من آنچه را که باید بگویم به این مردم گفتم...خدایا خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم خوردم، ولی آنها گفتند قوطی سیگارش بود، خدایا خودت شاهد باش که در این دم آخر، باز هم به این مردم می‏گویم که مؤسسین این اساس، لا مذهبین هستند، که مردم را فریب داده‏اند... این اساس (مشروطیت) مخالف اسلام است... محاکمه من و شما مردم بماند، پیش پغمبر اکرم محمد بن عبداللَّه (ص)...) هنوز صحبتش تمام نشده بود، دژخیمان آماده کشتن آن بزرگ مرد شدند، او نگاهی به سراسر میدان و ازدهام جمعیت کرد و آهسته گفت: هذا کوفة الصغیر (این منظره کوفه کوچک است ) اشاره به اینکه این حادثه نیز تدائی بی وفائی مردم کوفه را می‏کند. (4)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0