حكايت عارفانه ، امام صادق در برابر طاغوت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
در روایت مشهور آمده: منصور دوانیقی (دومین طاغوت عباسی) به ربیع (وزیر دربارش) فرمان داد و گفت: «امام صادق (ع) را هم‏اکنون به اینجا حاضر کن».
ربیع فرمان منصور را اجرا کرد و امام صادق (ع) را احضار نمود، وقتی که منصور آنحضرت را دید، با خشم و تندی گفت: «خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم، آیا در مورد سلطنت من اشکال‏تراشی می‏کنی و می‏خواهی غائله بر پا کنی؟!».
امام فرمود: «نه، چنین کاری نکرده‏ام و کسی که چنین به تو خبر داده، دروغگو است»...
منصور گفت: «فلانی به من خبر داده است».
امام فرمود: «او را به اینجا بیاور، تا رخ به رخ گردیم و موضوع روشن شود».
منصور دستور داد، آن مرد را حاضر کردند، به او گفت: تو شنیدی این امور (مخالت با مرا) از این آقا (اشاره به امام صادق علیه السلام).
او گفت: آری.
امام صادق (ع) به منصور فرمود: او را سوگند بده، منصور به آن مرد خبرچین و دروغگو گفت: سوگند می‏خوری.
او گفت: آری.
امام صادق (ع) به منصور فرمود: او را به من واگذار تا من او را سوگند دهم، منصور اجازه داد.
امام صادق (ع) به او فرمود: بگو: برئت الله وقوّته والتجأت الی حولی وقوّتی، لقد فعل کذ او کذا جعفر: «از خدا و قدرت خدا بیزار شدم و به قدرت و نیروی خود متکی گشتم که جعفر (امام صادق) چنین گفت».
سعایت کننده دروغگو از این گونه سوگند امتناع ورزید و پس از چند لحظه همین سوگند را یاد کرد، هماندم پاهایش به لرزه افتاد، منصور فهمید که او به مجازات سوگند دروغ گرفتار شده، گفت: «این مرد ملعون را از اینجا بکشید و بیرونش بیندازید».
ربیع (وزیر دربار منصور) گوید: منصور نسبت به امام صادق (ع) بسیار خشمگین بود، هنگامی که دیدم امام صادق (ع) وارد بر منصور شد لبهایش حرکت می‏کرد، وقتی در کنار منصور نشست، می‏دیدم هر وقت لبهای آنحضرت حرکت می‏کند، از خشم منصور کاسته می‏شود، بطوری که سرانجام منصور از امام خشنود شد و خود را به محضر امام نزدیک می‏نمود.
وقتی که امام صادق (ع) از نزد منصور، بیرون آمد، پشت سرش رفتم و به حضورش رسیدم و گفتم: «قبل از آمدن شما، این مرد (اشاره به منصور) خشمگین‏ترین افراد نسبت به شما بود، ولی وقتی که به نزد او رفتی و لبهایت را حرکت دادی، خشم او فرو نشست، به من بگو لبهایت را به چه چیز حرکت می‏دادی؟ امام صادق (ع) فرمود: «لبهایم را به دعای جدم امام حسین (ع) حرکت می‏دادم».
گفتم: «فدایت گردم، آن دعا چیست»؟
فرمود: آن دعا این است:
یا عدّتی عند شدّتی، و یا غوثی کربتی، احرسنی بعینک التی لاتنام، واکنفنی برکنک الذی لایرام.
«ای نیروبخش من هنگام دشواریهایم، و ای پناه من هنگام اندوهم، به چشمت که نخوابد مرا حفظ کن، و مرا در سایه رکن استوار و خلل‏ناپذیرت قرار بده».
ربیع می‏افزاید: به امام صادق (ع) عرض کردم چرا آن دروغگو خبرچین را به ذات پاک خدای یکتا، سوگند ندادی (بلکه به بیزاری از حول و قوه خدا دعوت کردی).
امام فرمود: «این جهت، از این‏رو بود که در آن صورت خداوند می‏دید: او به وحدانیتش سوگند می‏خورد و خدا را ستایش می‏نماید، در نتیجه نسبت به او حلم می‏ورزید و مجازات او را تأخیر می‏انداخت، لذا او را آنگونه که شنیدی سوگند دادم و خداوند او را مشمول عذاب افزون قرار داد».
به این ترتیب، به جوّ خفقان زمان امام صادق (ع) پی می‏بریم، و در می‏یابیم که آن اما بزرگوار چگونه از گزند طاغوت وقت، رهائی می‏یافت، در این شرائط، به تأسیس حوزه بزرگ علمی پرداخت، و چهار هزار دانشمند برجسته تربیت کرد که هر کدام شخصیتی بزرگ بودند، یکی از شاگردان او (حسن بن علی وشّاد) که از استادان حدیث است گوید: «من در مسجد کوفه، نهصد استاد حدیث را دیدم که هر کدام از جعفر بن محمد (ع) نقل حدیث می‏کردند (ارشاد مفید ص 389- رجال کشی - حسن بن علی وشّاد).







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0