حكايت عارفانه ، اهمیت جهاد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
سال یازده هجرت بود، ماه صفر فرا رسیده بود، پیامبر (ص) در بستر رحلت خوابیده بود، بود، و هر لحظه به سوی آخرت، وداع از دنیا، نزدیک میشد، در این موقعیت، اسمامة بن زید را که در حدود بیست سال داشت فرمانده لشگر نمود و فرمان داد که مهاجر و انصار از او اطاعت کنند و مدینه را بسوی سرزمین فلسطین و شام برای جلوگیری از دشمن متجاوز ترک گویند. لشکر تا «جرف» (یکفرسخی مدینه) حرکت کرد، با اینکه حضرت اصرار داشت که سپاه از حرکت باز نایستد، منافقان سستی میکردند و میگفتند: در این حال، پیامبر (ص) را بگذاریم و به کجا برویم.
اسامه به محضر رسول خدا (ص) آمد و عرض کرد: «آیا اجازه میدهی، چند روزی به سوی جبهه حرکت نکنیم تا شما شفا یابید، زیرا من در این حالتی که شما بسر میبرید اگر از مدینه بیرون روم قلبم نگران و مجروح است» پیامبر (ص) فرمود:
انفذ یا اسامة فانّ القعود عن الجهاد لا یسقط فی حال من الاحوال.
:«ای اسامه، به راه خود ادامه بده زیرا نشستن از جهاد در هیچ حالی از احوال، ساقط نمیگردد».
سپس پیامبر (ص) شنید: بعضی از منافقان از تحت فرماندهی اسامه خارج شدهاند فرمود: «اسامه از محبوبترین انسانها در نزد من است، شما را در مورد او، توصیه به خیر و نیکی می کنم، اگر در مورد امارت و فرماندهی او سخن دارید، در مورد پدرش «زید» نیز ایراد داشتید، پدرش سزاوار و شایسته امارت بود سوگند به خدا اسامه نیز سزاوار وشایسته فرماندهی است». «
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
