حكايت عارفانه ، بانوی شیردل
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
کمیت بن زید اسدی از شعرای بزرگ و از حماسهسرایان سلحشور و آگاه شیعه است که از امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) بهرهها جست و همواره با اشعار پرمعنی خود به حمایت از آنها برمیخاست، آنهم در روزگاری که طاغوتهای اموی، صداها را در سینهها و نفسها را در گلوها خفه کرده بودند.
او به حدی از لیاقت رسید که امام باقر (ع) درباره او فرمود:
لاتزال مؤیداً بروحالقدس مادمت تقول فینا «همیشه از طرف روحالقدس مؤید باشی، تا هنگامی که در شأن ما سخن میگوئی».
استاندار ستمگر کوفه «خالد بن عبدالله قسری» که از طرف هشام بن عبدالملک دهمین خلیفه اموی در استان عراق، حکومت میکرد، نقشه عجیبی را طرح و اجرا کرد که «کمیت» را به قتل برساند، بجرم اینکه از مدح امامان (ع) میگوید و بر ضد ستمگران، افشاگری میکند.
نقشه استاندار در مورد قتل کمیت، به انجام نرسید، ولی مأمورین دژخیم استاندار، او را دستگیر کرده و به زندان افکندند.
کمیت در زندان دریافت که او را اعدام خواهند کرد، مخفیانه برای همسرش پیام داد و او را از جریان آگاه نمود.
همسر کمیت که دختر عموی او بود و از طایفه بنی اسد (که به شجاعت و وفا معروف میباشند) نقشهای برای فراری دادن کمیت از زندان طرح و اجرا نمود.
و آن اینکه: در یکی از روزهای ملاقات، لباسهای کمیت را به تن کرد، و لباسها و نقاب خود را به شوهر پوشاند، یکی دوبار او را ورانداز کرد و گفت: «هیچ معلوم نیست. فقط مردانگی شانههایت پیدا است آن هم عیبی ندارد، به نام خدا خارج شو».
کمیت همراه دو زن دیگر از زندان بیرون آمد و کسی از مأمورین متوجه نشد، جمعی از جوانان بنی اسد که دورادور مراقب کمیت بودند، او را از محل دور نموده و به یکی از نقاط کوفه بردند و او را سالم به منزل مخفی رساندند.
اما در زندان، وقتی زندانبانها، کمیت را صدا زدند جوابی نشنیدند وارد زندان شدند تا از او خبری بگیرند، ناگهان با زنی روبرو شدند که لباسهای «کمیت» را بر تن کرده و کمیت را فراری داده است.
مأمورین با کمال ناراحتی، جریان را به استاندار کوفه خبر دادند، استاندار، همسر شجاع کمیت را احضار کرد و او را سخت تهدید نمود که باید شوهرت را تحویل دهی، در این کشمکش، جمعی از جوانمردان بنی اسد نزد استاندار آمده و به حمایت از همسر شجاع کمیت پرداختند، سرانجام، استاندار، احساس خطر کرد و این بانوی شیردل را آزاد نمود.
اما دشمن زخم خورده دست برنداشت، و در کمین کمیت بود، چند سال از این ماجرا گذشت.
سرانجام ضمن توطئهای جمعی از دژخیمان بنی امیه به او حمله کرده و او را به شهادت رساندند، فرزند کمیت (بنام مستهل) گوید: «هنگام شهادت پدرم حاضر بودم، سه بار گفت: «اللهم آل محمد» (خدایا دودمان پیامبر) تا اینکه در راه آرمان آنها شربت شهادت نوشید».
به این ترتیب «کمیت بن زید اسدی»، شاعر آگاه و مسئول قرن دوم هجرت، که اشعار پرحماسهاش، آتشی بر خرمن هستی طاغوتها میافکند، عروس شهادت را در آغوش گرفت.
وی بسال 60 هجری متولد شد و بسال 126 در سن 66 سالگی در زمان خلافت مروان بن محمد به شهادت رسید - یادش به خیر و حماسهاش جاودانه باد.
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
