حكايت عارفانه ، پاسخ به قلدر
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
سرهنگ مولوی (که در همان زمان رژیم شاهنشاهی بر اثر حادثه هلیکوپتر، معدوم شد) رئیس ساواک تهران بود، وی بسیار هتاک و بیرحم و قلدر بود، دژخیمان همین سرهنگ مولوی، آن جنایت فراموش نشدنی مدرسه فیضیه قم را در نوروز سال 42 پدید آورند، حضرت امام در 13 خرداد همان سال در مدرسه فیضیه، سخنرانی تاریخی و مهمی را ایراد فرمود، و درباره جنایاتی که رژیم در مدرسه فیضیه انجام داد پرده برداشت، در این سخنرانی وقتی که میخواستند از سرهنگ مولوی، نام ببرند فرمود: «آن مردک، که حال اسم او را نمیبرم، آنگاه که دستور دادم گوش او را ببرند، نام او را میبرم».
دو روز بعد یعنی 15 خرداد 42 امام را دستگیر کردند و در سلولی در پادگان عشرت آباد تهران زندانی نمودند.
مرحوم شهید حاج آقا مصطفی از حضرت امام نقل میکردند: «در این هنگام سرهنگ مولوی وارد شد و با همان ژست قلدر مآبانه خود و بطور مسخره آمیز گفت: «آقا! تازگی دستور ندادهاید که گوش کسی را ببرند؟!».
او با این سخن میخواست نیش زهری بزند و بخیالش، روحیه امام را تضعیف نماید.
ولی امام پس از چند لحظه سکوت، سرشان را بلند کرده و با حالتی آرام و مطمئن در پاسخ میفرمایند «هنوز دیر نشده است».
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
