حكايت عارفانه ، توجه پیامبر به بیماران دور افتاده
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
در روایت آمده: رسول خدا(ص) با جمعی از اصحاب خود، در خانهاش غذا میخوردند، سائلی معول و فلج به در خانه آنحضرت آمد، پیامبر (ص) به او اجازه ورود داد، وقتی وارد شد چون نمیتوانست بنشیند، پیامبر (ص) او را روی زانوی خود نشاند و نگهداشت و سپس به او فرمود: «از غذا بخور».
مردی از قریش که در مجلس حاضر بود، از دیدن این بیمار مفلوک، اظهار تنفّر و انزجار کرد، مدتی نگذشت که همین قریشی مغرور به همین درد، مبتلا شد و جان سپرد.
نیز نقل شده: پیامبر (ص) غذا میخورد، در این هنگام، سیاه چهرهای که بیماری آبله گرفته بود، و پوست زخمهای آبله بدنش جدا شده بود، به حضور رسول اکرم (ص) آمد، او نزد هر شخصی مینشست، آن شخص از نزد او برمیخواست و به کنار میرفت.
پیامبر (ص) برخاست و او را در بغل دست خود نشاند و احترام شایانی به او نمود بهتر آن است که این داستان را با شعر ذیل پایان دهم:
من روی ندیدم بهمه کشور خوبی gggggکه خوبتر از طلعت زیبای تو باشد
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
