حكايت عارفانه ، رؤیای صادقانه
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
دعبل خزائی از شاعران متعهّد و حماسه سرایان معروف از اصحاب حضرت رضا(ع) است، او اشعار پرمحتوا و شور آفرینی در مدح و هدف و مراثی ائمه اهلبیت (ع) میسرود، و در مجامع میخواند، با این که سخت در خطر مرگ، از طرف خلفای بنی عباس بود.
جالب اینکه: پس از درگذشت او، پسرش علی بن دعبل، او را در عالم خواب دید که لباس سفید پوشیده و کلاه سفید بر سر دارد، احوال پدر را پرسید.
دعبل گفت «من پس از مرگ بخاطر بعضی از اعمال بد گذشتهام در گرفتاری دشواری بسر میبرم، تا این که سعادت آن را یافتم که با رسول خدا (ص) ملاقات کردم در حالی که آنحضرت کلاه و لباس سفیدی در بر داشت، به من فرمود: تو دعبل هستی؟ گفتم: «آری» فرمود: سخن (و سروده) خود را که در مورد فرزندان من است برایم بخوان، آنگاه «پدرم گفت» این اشعار را خواندم:
لا اضحک اللَّه سن الدهران ضیحکتgggggو آل احمد مظلومون قد قهروا
مشّردون نهوا عن عقردارهمgggggکانهم قد جنوا مالیس مفتقر
یعنی:« خداوند دندان روزگار را هنگام خنده نخنداند، با این که آل محمد (ص) مظلوم و مورد ستم دشمنان واقع شدند، آنها را که از وطن و محل سکونت خود، تبعید و دور نمودند، گوئی که آنها جنایت غیر قابل بخشش کرده بودند».
رسول اکرم (ص) فرمود: «آفرین بر تو» سپس لباس و کلاه سفید خود را به من داد و آن را پوشیدم و مرا شفاعت کرد.
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
