حكايت عارفانه ، سزای کم فروشی
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
مالکبن دینار (یکی از وارستگان معروف تاریخ اسلام) میگوید: یکی از همسایههای ما در بستر مرگ افتاد، به بالینش رفتم، او را در حال احتضار دیدم، احوال پرسیدم و خود را معرفی کردم، پس از لحظهای گفت: (ای مالک! دو کوه از آتش در جلو من قرار گرفته که بالا رفتن از آن و عبور از این مانع، بسیار سخت است!».
مالک میگوید: از بستگان او پرسیدم، این آقا چه گناه آشکاری داشته است؟ جواب دادند: «دو پیمانه برای خرید و فروش داشت که با هم تفاوت داشتند، و بوسیله آنها در خرید و فروش کالا، کم و زیاد میکرد».
گفتم آن دو پیمانه را بیاورید، آوردند و آنها را شکستم.
سپس از محتضر پرسیدم حالت چطور است؟
در پاسخ گفت: «مرتباً کار من دشوارتر میگردد» آری به قول شاعر:
تو کم دهی و بیش ستانی به کیل و وزنgggggروزی بود که از کم وبیشت خبر دهند
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
