حكايت عارفانه ، عبرت گرفتن بی‏سواد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
حکیمی به خانه شخص بی‏سوادی وارد شد، دید خانه او بسیار مجلل و باشکوه است و دارای فرشها و زیبائیها است، اما صاحب آن خانه، بی‏سواد است و هیچ بهره‏ای از علم و دانش ندارد، به صورت او تف کرد.
صاحب‏خانه معترضانه گفت: «ای حکیم این چه کار زشتی بود که با من انجام دادی؟».
حکیم گفت: «بلکه این کار براساس حکمت بود، زیرا آب دهان را به پست‏ترین مکان خانه می‏اندازند، و من در خانه تو جائی را پست‏تر از او نیافتم».
بی‏سواد از سخن و عمل حکیم، عبرت گرفت و دریافت که پستی و زشتی نادانی و بی‏سوادی با رنگ و روغن زدن خانه، از بین نمی‏رود.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0