حكايت عارفانه ، عمر بن سعد را بهتر بشناسید

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ‏
در ماجرای حضرت مسلم بن عقیل و دستگیری آنحضرت در درگیری جنگ، او را اسیر کرده نزد ابن‏زیاد آوردند.
پس از آنکه حضرت مسلم (ع) یقین کرد که او را خواهند کشت، خواست وصیت کند، در آنجا عمر بن سعد را دید، به او فرموود: «بین من و تو خویشاوندی هست، اکنون احتیاج به تو پیدا کرده‏ام، لازم است که نیازم را برآوری ولی این نیاز، سرّی است که تنها باید تو بدانی».
عمر سعد دنیاپرست که تنها به دنیای خود فکر می‏کرد، حاضر نبود که با مسلم (ع) بطور سرّی صحبت کند مبادا ابن‏زیاد به او ظنین گردد.
اما خود ابن‏زیاد به عمر سعد گفت: «در مورد حاجت پسر عمویت، خودداری مکن».
در این هنگام عمر سعد برخاست و با حضرت مسلم (ع) به کناری رفت ولی ابن‏زیاد آنها را می‏دید.
حضرت مسلم علیه‏السّلام به او چنین وصیت کرد:
1- شمشیر و زره مرا بفروش و با پول آن قرض مرا ادا کن چرا که از آن وقتی که به کوفه آمده‏ام تا حال، ششصد درهم (و به قولی فرمود: هزار درهم) قرض گرفته‏ام.
2- پیکرم را پس از قتل، از ابن‏زیاد بگیر و دفن کن.
3- و برای امام حسین (ع) نامه بنویس و در آن نامه جریان قتل مرا گزارش کن.
عمر سعد بلند شد و نزد ابن‏زیاد آمد و همه این اسرار را فاش نمود، که ابن‏زیاد با آن خباثتش عمر سعد را خائن خواند.
در اینکه به وصیت حضرت مسلم (ع) عمل نشد، فعلاً کاری نداریم، آنچه در اینجا مطرح است، اوج خباثت و پستی عمر سعد است، که اسرار نماینده امام حسین (ع) را فاش نمود، با اینکه «کتمان سرّ» از دستورات مؤکد اسلامی و اخلاقی انسانی است.
ولی در این اسرار، نکته مهمی جلب توجه می‏کند و آن اینکه حضرت مسلم (ع) وقتی وارد کوفه شد، حدود 20 هزار نفر با او بیعت کردند و اموال بسیار در اختیار او گذاشتند ولی او از بیت‏المال مسلمین برنداشت به گونه‏ای که هنگام شهادت ششصد یا هزار درهم مقروض با اینکه 64 روز در کوفه صاحب اختیار، و والی و فرماندار از طرف امام برحق بود.
نمایندگان و والیان و سرپرستان امور باید این درس بزرگ را از حضرت مسلم (ع) شهید آغازگر کربلا بیاموزند.







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0