حكايت عارفانه ، فشار وجدان
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
مرحوم آیت اللَّه شهید شیخ فضل اللَّه نوری (قدس سره) پسر ناخلفی داشت به نام میرزا مهدی (که همین شخص پدر کیانوری رئیس حزب توده ایران است). میرزا مهدی فرزند ارشد شهید شیخ فضل اللَّه، پای دار پدر، کف میزد و از همه بیشتر اظهار خرسندی میکرد.
فرخ دین پارسا که در آن روز جزء صاحب منصبان ژاندارمری در میدان توپخانه جهت انتظامات، حضور داشت میگوید:
«وقتی طناب دار، آرام آرام، شیخ فضل اللّه را به بالا میبرد، و او در بالای درا قرار گرفت، ار همان بالا ناگهان نگاه تند و سرزنش آلودی به پسرش انداخت که پسر نا خلف دفعتاً به سر عقل آمد، در حالی که گردش طناب، شیخ را به طرف قبله چرخانید و به مختصری حرکتی، جان به جانان سپرد، همان دم آثار پشیمانی و پریشانی در صورت میرزا مهدی ظاهر شد، سرگردان و حیران به اطراف مینگریست، از آن میان، سید یعقوب، توجهش را جلب کرد و به طرف او رفت و خواست سخنی بگوید، سید یعقوب به او اعتنا نکرد، و از نزد او دور شد).
این است فشار وجدان که هنگام طغیان، حجابهای ظلمت را میشکافد، و فطرت خوابیده را بیدار مینماید و چه خوبست که انسان طوری نباشد که دربارهاش بگویند: «بعد از مردن سهراب، بیهوش دارو؟!)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
