حكايت عارفانه ، گفتار عمیق و پرصلابت عیسی و شاگردش
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
زید بن امام سجاد (ع) از مردان شجاع و انقلابی عصر خود بود که نهضتی عظیم بر ضد طاغوتهای اموی به وجود آورد و سرانجام به شهادت رسید.
یکی از پسران او «عیسی» است، این پسر شیردل نیز به راه پدر رفت و پرچم مخالفت با منصور دوانیقی (دومین طاغوت عباسی) را برافراشت. پس از منصور، مهدی عباسی بر مسند خلافت نشست، وی خواست از راه تطمیع، عیسی را از مخالفت باز دارد.
عیسی در این وقت در مخفیگاه زندگی میکرد، مأمورین مهدی عباسی در شهرها اعلام کردند، که عیسی در امان است، به اضافه عطایای فراوانی که از طرف خلیفه به او داده خواهد شد.
وقتی که این خبر به عیسی بن زید رسید، به دو دوست همرزمش «جعفر احمر» و «صباح زعفرانی» گفت: «سوگند به خدا اگر یک شب با ترس بخوابم، برای من بهتر از همه عطایای او و همه دنیا است».
و به حسن بن صالح، همرزم دیگرش گفت: «سوگند به خدا یک ساعت ترس آنها از من که در نتیجه از ناحیه من، رعب و وحشتی بر دل آنها افکنده میشود، موجب رعایت حقوق مظلومان خواهد گردید و همین وحشت آنها از قیام من باعث کنترل آنها و کاهش طغیانشان خواهد شد و این بازتاب، برای من بهتر از همه این وعدهها است».
عیسی (ع) در خفا از دنیا رفت، حسن زعفرانی (چریک همرزمش) دو کودک او را سرپرستی میکرد.
حسن زعفرانی میگوید: «به حسن بن صالح (همرزم دیگر عیسی) گفتم: چه مانعی دارد که ما خود را آشکار کنیم و خبر فوت عیسی را به مهدی عباسی برسانیم، تا او از فکر عیسی، راحت شود و ما نیز در امان بمانیم؟».
حسن بن صالح که شاگرد مکتب عیسی بود در پاسخ گفت: «نه به خدا سوگند، هرگز چشم دشمن را به مرگ ولی خدا، فرزند پیامبر (ص) روشن نمیکنم، اگر من یک شب به حالت ترس بسر برم، برایم بهتر است از اینکه یکسال به جهاد و عبادت بپردازم».
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
