حكايت عارفانه ، وصی حضرت داود
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
در حدیث آمده: دو نفر مرد برای شکایت به حضور حضرت داود و پیامبر آمدند تا آنحضرت درباره شکایت آنها قضاوت کند.
یکی از آنها گفت: چند درخت مو داشتم، گوسفندان این آقا (اشاره به دیگری) آمده و درختها را چریدهاند.
خداوند به حضرت داود (ع) وحی کرد: فرزندان خود را به دور خود جمع کن، هر کدام از آنها در این مورد قضاوت صحیح کرد، او «وصی» تو بعد از تو است.
حضرت داود (ع) فرزندان خود را جمع کرد، آنگاه آن دو نفر شاکی، قصه خود را گفتند، در میان فرزندان، سلیمان به صاحب باغ مو گفت: «گوسفندان این مرد چه وقت به باغ «مو» تو آمدند؟».
او عرض کرد: شبانه آمدند.
سلیمان گفت: ای صاحب گوسفند، قضاوت کردم به اینکه بچهها و پشمهای امسال گوسفندان تو مال صاحب باغ است.
داود (ع) به سلیمان فرمود: چرا قضاوت تو براساس سنجش قیمت نبود، با توجه به اینکه علمای بنیاسرائیل، سنجش قیمت کرده و گفتهاند، قیمت درختهای مو، همسان قیمت گوسفندان است (بنابراین صاحب باغ باید گوسفندان را عوض موهای از دسترفتهاش بردارد).
سلیمان (ع) گفت: درختهای مو از ریشه، نابود نشدهاند، بلکه گوسفندان، میوه و برگهای آنها را خوردهاند، و این میوه و برگها در سال بعد عود میکنند (بنابراین صاحب گوسفند، ضامن بچهها و پشمهای یکساله گوسفندانش میباشد).
خداوند به حضرت داود (ع) وحی کرد که قضاوت سلیمان (ع) درست است.
به این ترتیب: سلیمان در میان فرزندان داود (ع) به عنوان وصی و جانشین آنحضرت شناخته شد - باید توجه داشت که قبل از آمدن دو نفر مذکور نزد داود (ع) خداوند به داود، وحی کرده بود که وصی خود را برگزین.
نظر به اینکه حضرت داود (ع) چند فرزند داشت و مادران آنها یکی نبودند، اگر داود (ع) سلیمان را انتخاب میکرد، نزاع میشد، ولی با وحی خداوند به ترتیب فوق، نزاعی پیش نیامد.
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
