حكايت عارفانه ، در راه صفین
حکومت عادله امیر مؤمنان علیه السلام برای مردم دنیاپرست و مادی طاقتفرسا بود.
به گواهی تاریخ اسلام در مدت کوتاهی که به اصرار مردم علی علیه السلام حکومت را بدست گرفت، بسیاری از مسلمان نماها که طی 24 سال بعد از پیغمبر عوض شده بودند و دنیا را بر دین ترجیح میدادند، تاب عدالتخواهی مولای متقیان علی علیه السلام را نیاوردند.
این عده دسته دسته از پیرامون حضرتش پراکنده شدند یا مشمول تصفیه گردیدند و در شام به معاویه پیوستند یا در نقاط دیگر تحت حمایت او قرار گرفتند.
مردی از متنفذان قبیله معروف بنی اسد به نام سماک بن مخرمه اسدی یکی از این افراد بود که به واسطه سوء باطن با صد نفر از مردان قبیله خود، کوفه، مرکز حکومت امیرالمؤمنین را ترک گفت و خود را تحتالحمایه معاویة بن ابیسفیان، حکمران شامات قرار داد.
سماک بن مخرمه پس از مکاتبه با معاویه اجازه یافت که در رقه شهر مرزی سوریه در ساحل فرات واقع در مرز شمالی عراق سکونت گزیند. متعاقب آن هفتصد نفر دیگر از بنی اسد از کوفه گریختند و در رقه به سماک و نفرات وی پیوستند.
این عده که از دشمنان امیرالمؤمنین و طرفدار عثمان خلیفه سوم بودند، همین که متوجه شدند امیر مؤمنان در راه خود به صفین به شهر آنها رسیده است، به درون شهر پناه بردند و در به روی علی علیه السلام و سپاهیان او بستند!
حضرت از مردم رقه خواست پلی بر روی فرات ببندند تا سپاهیان او عبور کنند و در آن سو به جلوداری معاویه بروند.
ولی اهالی شهر که عدهای مسیحی و بقیه طرفدار عثمان بودند و همگی از معاویه پیروی مینمودند، از تقاضای حضرت سر باز زدند!
آنها کشتیها را در اختیار خود گرفتند و به نقطهای بردند که سربازان حضرت نتوانند از آنها برای عبور خود یا بستن پل استفاده کنند.
علی علیه السلام نیز آنها را رها کرد و تصمیم گرفت خود از پل بلیخ واقع در بیرون رقه بگذرد.
حضرت مالک اشتر سردار خود را در آنجا باقی گذاشت تا به کار سپاه رسیدگی کند. مالک خطاب به سران رقه که در شهر متحصن شده بودند و در برجها دیده میشدند، گفت: ای مردم رقه! به خدا قسم اگر امیرالمؤمنین رفت و شما پلی برای عبور سپاهیان او در این نقطه بنا نگردید تا حضرت از آن بگذرد، پاسخ شما را با شمشیر خواهم داد. جنگجویانتان را به قتل میرسانم و شهرتان را ویران کرده اموالتان را مصادره میکنم.
سران رقه با شنیدن این سخن به گفتگو پرداختند و گفتند مالک حتماً به سوگند خود عمل میکند. علی هم او را به همین منظور در اینجا باقی گذاشته است.
سپس به مالک پیغام دادند که آمادهاند پل را بسازند. وقتی اهالی برای ساختن پل گرد آمدند مالک فرستاد امیرالمؤمنین را خبر کردند و حضرت نیز آمد.
پس از آنکه مردم رقه پل را ساختند، علی علیه السلام نخست اثاث و وسائل سنگین سپاه یکصد هزار نفری خود را به آن سوی فرات منتقل ساخت، سپس سربازان را عبور داد و خود نیز از آن گذشت.
حضرت دستور داد مالک به سه هزار سرباز در آنجا توقف کند تا همه نفرات از پل بگذرند و خود نیز آخرین فردی باشد که از پل میگذرد.
بدین گونه با تهدید مالک اشتر، سردار رشید و فداکار، مردم کینهتوز رقه پل را بستند و سپاهیان مولای متقیان به سلامت از آن گذشتند و به جلوداری معاویه در سرزمین صفین رفتند.
هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام به شهر رقه رسید و ملاحظه فرمود اهالی شهر دروازهها را به روی حضرت بستهاند، در موضعی به نام بلیخ فرود آمد.
راهبی که در آنجا در صومعه خود میزیست، وقتی از چگونگی لشکرکشی امیرالمؤمنین و مقام و موقعیت حضرت باخبر شد، از صومعه به زیر آمد و به آن رهبر شایسته گفت:
مکتوبی نزد ماست که از پدران خود به ارث بردهایم. این مکتوب را شاگردان حضرت عیسی بن مریم نوشتهاند.
اجازه میخواهم آنرا به اطلاع شما برسانم. حضرت فرمود: بخوان! راهب مکتوب را بدین گونه قرائت نمود:
بنام خداوند بخشنده مهربان. خدائی که در گذشته فرمان داد و کتابها نازل کرده، در میان مردمی بیسواد پیغمبری بر میانگیزد که برایشان کتاب و حکمت بیاموزد، و آنها را به راه خداوند راهنمایی کند.
نه درشتخوی و سنگدل است، و نه در بازار با صدای بلند سخن میگوید، و نه بد را به بدی پاداش میدهد، دشمن را میبخشد و از خطای وی در میگذرد.
پیروان او سپاسگزارانی هستند که خدا را در نقاط مرتفع و بلندیها و پستیها سپاس میگویند. زبان ایشان به بزرگداشت خداوند و یگانگی و پاکی او گویاست، و خداوند او را بر دشمنانش پیروز میگرداند.
وقتی خداوند او را از این جهان برد، امت وی دست به اختلاف میزنند، آنگاه مدتی وحدت خود را حفظ میکنند. سپس بار دیگر دچار اختلاف میشوند، و از آن پس مردی شایسته از امت او از کنار شط میگذرد که مردم را به کار نیک امر میکند، و از امور ناشایست بر حذر میدارد، مطابق حق و عدالت حکم میکند، و در صدور حکم رشوه نمیگیرد.
دنیا در نظر او از خاکستری که دستخوش باد شده، پستتر است. هیچگاه از یاد خداوند غافل نیست. هر کس از مردم این نقاط، آن پیغمبر را ملاقات کند و به او ایمان بیاورد، پاداش وی خوشنودی من و بهشت است، و هر کس آن بنده شایسته را ملاقات نمود، باید به یاری وی برخیزد، چون کشته شدن در رکاب او شهادت است.
سپس راهب گفت: من در خدمت شما خواهم بود و از شما جدا نمیشوم تا هر سرنوشتی داشتید من نیز در آن شریک باشم
امیرالمؤمنین گریست و فرمود: خدا را شکر میکنم که در نزد او فراموش نشده بودم، او را حمد میکنم که مرا در کتابهای برگزیدگانش یاد کرده است!
راهب با امیرالمؤمنین همراه شد. چنان مورد تفقد آن حضرت قرار گرفت که نهار و شام را با وی صرف میکرد.
راهب در جنگ صفین کشته شد. هنگامی که سربازان عراق خواستند کشته شدگان خود را دفن کنند، علی علیه السلام فرمود: بگردید راهب را پیدا کنید. وقتی کشته او را پیدا کردند، امیرالمؤمنین بر وی نماز گزارد و به خاک سپرد.
سپس فرمود: این مرد از ما خاندان پیامبر است! و پی در پی برای شادی روح او آمرزش خواست(43).
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
