حكايت عارفانه ، سخن گفتن با نااهل‏

در جامع بعلبک وقتی کلمه‏ای همی گفتم به طریق وعظ به جماعتی افسرده دل مرده، ره از عالم صورت به عالم معنی نبرده. دیدم که نفسم در نمی‏گیرد، و آتشم در هیزم تر اثر نمی‏کند. دریغم آمد تربیت ستوران، و آینه داری در محلت کوران. ولیکن در معنی باز بود و سلسله سخن‏دار، در معنی این آیت که ونحن اقرب الیه من حبل الورید سخن به جائی رسانیده که گفتم:
دوست نزدیکتر از من به من است - نیست مشکل که من از وی دورم‏
چه کنم با که توان گفت که - او در کنار من و من مهجورم‏
من از شراب این سخن مست و فضاله (29) قدح در دست که رونده‏ای بر کنار مجلس گذر کرد و دور آخر در او اثر کرد، و نعره‏ای زد که دیگران به موافقت او در خروش آمدند، و خاصان مجلس به جوش.(30)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0