حكايت عارفانه ، عالم و عابد
فقیهی پدر را گفت هیچ ازین سخنان رنگین دلاویز متکلمان در من اثر نمیکند، به حکم آنکه نمیبینم مرایشان را فعلی موافق گفتار.
ترک دنیا به مردم آموزند - خویشتن سیم و غله اندوزند
عالمی را که گفت باشد و بس - هر چه گوید نگیرد اندرکس
عالم آنکس بود که که بد نکند - نه بگوید بخلق و خود نکند
اتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسکم(43)
عالم که کامرانی و تن پروری کند - او خویشتن گمست کرا رهبری کند
گفت عالم بگوش جان بشنو - ور نماند به گفتنش کردار
باطلست آنچه مدعی گوید - خفته را خفته کی کند بیدار
مرد باید که گیرد اندر گوش - ور نوشته است پند بر دیوار
صاحبدلی بمدرسه آمد ز خانقاه - بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عابد و عالم چه فرق بود - تا اختیار کردی از آن این فرق را
گفت آن گلیم خویش بدر میبرد ز موج - وین سعی میکند که بگیرد غریق را(44)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
