حكايت عارفانه ، عشق پیری
یکی از پیران جهاندیده میگفت: روزی به یکی از قبایل عرب سر زدم، در آنجا زنی خوش ترکیب دیدم که قامتی موزون و دلفریب داشت.
از تماشای قد و بالای او دل از دست دادم، به طوری که گفتم:
ای زن! اگر شوهر داری خدا او را به تو ارزانی بدارد ولی...
زن زیبا گفت: ولی چی...؟ آیا در غیر این صورت، تو خواستگار من هستی؟
گفتم آری! زن گفت: تو قد و بالای مرا دیدی، ولی موی سر مرا ندیدهای که همگی سفید است! آیا حاضری با زن گیس سفیدی ازدواج کنی؟!
با شنیدن این سخن افسار مرکبم را گرفتم که بر گردم و از پیشنهاد خود پشیمان شدم.
زن گفت: کجا میروی؟ صبر کن چیزی را به یادت بیاورم.
گفتم: چه چیزی؟
گفت: من هنوز به سن بیست سالگی نرسیدهام، ولی خواستم به تو بفهمانم که من همان نفرتی را از تو دارم که تو از من پیدا کردی
سپس زن از من روی برتافت و رفت، در حالیکه میگفت:
اری شیب الرجال من الفوانی - بموضع شیبهن من الرجال(50)
یعنی: میبینم که پیری مردان در نظر زنان جوان در حکم پیری زنان در نظر مردان است
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
