حكايت عارفانه ، علم یا مال

کمال الدین ابن میثم بحرینی از علمای نامی و فیلسوفان بزرگ شیعه است. وی همعصر حکیم مشهور خواجه نصیرالدین طوسی، و فقیه عالیقدر محقق حلی مؤلف کتاب معروف شرایع بود، و در نزد عطاملک جوینی حکمران بغداد و مورخ دانشمند عصر مغول، با احترام زیاد می‏زیست.
یکی از تألیفات او کتاب شرح نهج‏البلاغه حضرت علی (ع) معروف به شرح نهج‏البلاغه ابن میثم است که از کتب ذیقیمت و گرانمایه اسلامی می‏باشد. ابن میثم هنگامی که در بحرین اقامت داشت دانشمندی تهی دست، ولی بلند نظر و بزرگ منش بود. او چون به تجربه آموخته بود که بسیاری از دانشمندان و فلاسفه به واسطه فقر و تنگدستی چنانکه می‏باید در زمان زندگی، مورد نظر واقع نشدند!
او پنداشته بود که آدمی اگر دریائی از علم و کمال باشد، مادام که دنیا به او روی نیاورد و مال و مکنت نداشته باشد. مردم کمتر به سراغش می‏روند، لذا در به روی خلق بسته و گوشه نشینی اختیار کرده بود و بدین گونه روزگار می‏گذرانید.
شیوه او مورد انتقاد و نکوهش دانشمندان عراق واقع شد و غیاباً او را به داشتن این طرز فکر محکوم کردند و به وی نوشتند: عجب است که دانشمندی چون تو با همه مهارتی که در فنون علم داری آنطور که شایسته است نفوذ و اعتباری کسب نکرده‏ای؟
ابن میثم در پاسخ آنان دو شعر زیر را سرود، و برای آنها به عراق فرستاد:
طلبت فنون العلم ابغی به العلی - فقصرنی عما سموت به القل‏
تبین لی ان المحاسن کلها - فروع و ان الاصل فیها هوالمال ‏
یعنی: من انواع علوم و فنون را به منظور میل به مقام والائی فرا گرفتم، ولی تنگدستی نمی‏گذارد مشهور گردم. سرانجام برای من آشکار گشت که تمام خوبیها و علم و فضل فرع، و اصل و اساس همه آنها داشتن مال است.(27)
چون اشعار ابن میثم به نظر علمای عراق رسید، نظر او را تخطئه کردند و مجدداً طی نامه‏ای به وی نوشتند که تو در اشعار خود به خطا رفته‏ای و در حکم به اصالت مال قضیه را منعکس ساخته‏ای. ابن میثم هم اشعار زیر را که از شاعران گذشته است در تأکید نظریه خود نوشت و برای آنها ارسال داشت:
قد قال قوم بغیر فهم - ما المرء الا باکبریه!
فقلت قول امرء حکیم: - ما المرء الا بدرهمیه!
من لم یکن درهم لدیه - لم یلتفت عرسه الیه !
یعنی: مردمی از روی بی‏اطلاعی گفتند: مرد به بزرگی مقام و دانش اوست، من در جواب آنها گفته مرد حکیمی را می‏آورم که می‏گوید: ارزش مرد بسته به درهم و دینار اوست! اگر کسی درهم و دینار نداشته باشد، زن وی هم توجهی به او نمی‏کند
این اشعار نیز علمای عراق را قانع نساخت و همچنان در ایراد خود بر ابن میثم که به دلیل فقر و تنگدستی گوشه نشینی اختیار کرده بود ثابت ماندند. چون ابن میثم از اصرار و پافشاری علمای عراق مطلع گشت از بحرین به عراق آمد و لباس کهنه‏ای پوشید، سپس به مدرسه‏ای رفت و در مجمعی که مشحون به علماء و دانشمندان بود حضور یافت و سلام کرد و در جلوی در نشست.
حضار جواب سلام او را به سختی دادند و توجهی به اکرام و پرسش حال وی نکردند! در اثنای مذاکره علماء ابن میثم مسئله مشکل و دقیقی که جای تصرف و توجیه نداشت مطرح ساخت و حل آنرا از دانشمندان مجلس خواست. با اینکه جای بحث و گفتگو نبود مع الوصف حاضران آنرا مسئله ساده‏ای دانسته و جوابهای مختلف دادند. بعضی هم او را به باد مسخره گرفتند و ریشخند کردند.
در این موقع غذا آوردند، حضار مقداری غذا در ظرفی سفالی ریختند و جلو ابن میثم که به صورت ژنده پوشی دم در نشسته بود نهادند و خود دستجمعی غذا خوردند، بعد از صرف غذا متفرق شدند و او نیز از مدرسه بیرون رفت.
روز بعد ابن میثم لباس فاخری پوشید و عمامه بزرگی بسر گذاشت و به مدرسه آمد. چون حضار از دور او را دیدند، برای تعظیم وی از جا برخاستند و او را در صدر مجلس جای دادند!
وقتی شروع به مباحثه و مذاکره نمودند، این میثم مسئله ساده‏ای عنوان کرد و شرحی در پیرامون آن بیان داشت، با این شرح و بیان چندان مهم نبود مع الوصف علمای مجلس آنرا از وی که عالمی بزرگ به نظر می‏رسید پذیرفتند و تحسینش نمودند و چون غذا آوردند و سفره گسترانیدند ابن میثم را نیز با تعارفات معموله دعوت به صرف غذا کردند.
آن عالم روشندل نیز آستین خود را نزدیک غذا برد و گفت: ای آستین بخور! چون اهل مجلس این حرکت ناهنجار را از وی مشاهده نمودند، تعجب کردند و به وی گفتند: آستین خودتان را آلوده نسازید! مگر آستین غذا می‏خورد!
ابن میثم در جواب گفت: آری شما این غذا را به خاطر این آستین و لباس فاخر به من داده و سر سفره‏ام نشانده‏اید وگرنه من همان مرد ژنده پوش دیروزی هستم که به صورت فقیری نزد شما آمدم و توجهی به من ننمودید.
ولی امروز که به صورت جاهلی آمده‏ام حتی شما علماء هم که اهل تمیز و تشخیص هستید، بی‏نیازی و نادانی مرا بر علم و فقر من ترجیح دادید، تا به دیگران چه رسد
من همان کسی هستم که آن اشعار را در خصوص توجه عامه مردم به عالم متمکن و اهمیت مال در نظر آنان نسبت به علم و فضیلت گفتم و برای شما فرستادم، ولی شما فکر مرا تخطئه کردید و آن سخنان را در جوابم نوشتید!
علمای عراق چون از ماجرا اطلاع یافتند و ابن میثم آن عالم بزرگوار را شناختند از وی معذرت خواستند و حق را بجانب او دادند!(28)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0