حكايت عارفانه ، کرامت صوفی‏

اسلام دین کامل الهی است که با برنامه آسمانی خود قرآن تمام جهات زندگی این جهان و جهان دیگر را برای انسانها تضمین کرده و منظور داشته است. اسلام همه را به صف واحد فرا خوانده و هر گونه تفرقه و اختلاف و صف بندی را ممنوع ساخته است. با این وصف، از همان آغاز کار دسته بندی به نام سنی و صوفی و زیدی و اسماعیلی و غیره موجب شد که نیروی اسلام به تحلیل رود و آنرا از جهش ویژه خود تا حدی باز دارد.یکی از این دسته‏بندی‏ها بازی‏های صوفیه و دعوی کشف و شهود و کرامات و معجزات آنهاست که خود سری دراز دارد!:
عبد السلام بصری یکی از بزرگان صوفیه بود. روزی در بصره نماز جماعت می‏گذارد، در اثنای نمازش گفت: چخ چخ! پس از نماز یکی از مأمومین پرسید: مولانا! این چه بود که در حال نماز گفتید؟ عبدالسلام گفت: دیدم سگی در مسجد الحرام از کنار در خانه خدا عبور می‏کند. با چخی که در نماز کردم سگ ترسید و از آنجا گذشت!
حاضران و پس نمازان از کرامت مولانا و قدرت دید او تعجب کردند، و ریختند دست و پای او را بوسیدند.
یکی از مریدان که زنی شیعه داشت آمد و کرامت مولانا را برای همسرش نقل کرد و او را ترغیب نمود که به مذهب وی بگرود و دست از تشیع بردارد.
زن گفت: حاضرم به شرط این که جناب شیخ را دعوت کنی که با مریدان خود در منزل ما به شام مهمان باشد.
مرید نیز پذیرفت و مولانا را با سایر مریدان دعوت کرد تا شام را در خانه او مهمان باشند. مولانا هم پذیرفت و شب هنگام به خانه مرید آمدند.
زن مرید برای هر یک از مدعوین قاب پلوی که یک مرغ بریان هم روی آن بود تهیه کرده و به شوهرش گفت جلوی آنها بگذارد، ولی قاب مولانا را به ظاهر بدون مرغ نهادند، و مرغ او در لای پلو بود، و زن میزبان طوری آنرا قرار داده بود که دیده نشود.
جناب شیخ هر چه صبر کرد دید از مرغ او خبری نشد. مریدان غذا می‏خوردند و مولانا در حالیکه ناراحت به نظر می‏رسید همچنان چشم به در دوخته و منتظر رسیدن مرغ بریان بود!
زن که از پشت پرده او را زیر نظر داشت، وقتی ناراحتی مولانا و حالت انتظار او را دید وارد مجلس رشد و پلو را پس و پیش کرد و مرغ را به صوفی صافی نشان داد و گفت: جناب شیخ! چطور شما با این کشف و کرامت در نماز مسجد بصره، عبور سگی را در مسجد الحرام می‏بینید، ولی مرغ بریان جلوی خود را به این نزدیکی در لای پلوی ندیدید؟!
شیخ متوجه شد که زن خواسته با این دعوت، تأثیر چشم دور بین مولانا و حقیقت کرامت او را جلو چشم مریدان برملا سازد، و شوهرش و دیگران را از سر سپردگی بیهوده و جاهلانه باز دارد.
پس جناب شیخ با عصبانیت برخاست و غذا نخورده با مریدان نادان، از خانه خارج شد. شوهر زن که این معنی را دید و پی به میزان کشف و شهود مولانا برد، از او زده شد و بجای این که زن را به مذهب خود در آورد، با راهنمائی همسرش شیعه شد، و طوق ارادت مولانا را بدور افکند.(14)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0