حكايت عارفانه ، گاهی سخن سحر است

حسین بن بدر که به وی زبرقان می‏گفتند، از سران قبیله مشهور بنی تمیم بود. وی در سال نهم هجری با هیئتی از بزرگان قبیله خود به حضور پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم شرفیاب شد و مسلمان گردید. پیغمبر هم او را مأمور جمع‏آوری زکات قبیله‏اش نمود و این خود سمتی بود که می‏رسانید مورد وثوق و توجه پیغمبر اسلام است. زبرقان به معیت عمر بن اهتم که او نیز از مردان نامی بود، به خدمت رسول خدا رسیدند.
عمرو بن اهتم از خاندانی بود که در زمان جاهلیت و پیش از ظهور اسلام به فصاحت گفتار و بلاغت بیان مشهور بودند، و خود نیز مردی سخنور و گوینده‏ای زبردست بود.
در آن روز زبرقان خود را معرفی کرد و با سخنانی سنجیده گفت: یا رسول الله! من سرآمد قبیله بنی تمیم هستم، همه گوش به فرمان من دارند، جواب همگان را من می‏دهم، حقوق آنها را من بازخواست می‏کنم، و من مانع می‏شوم کسی به آنها ظلم کند، و این مطلبی است که ابن اهتم (عمرو بن اهتم) اطلاع دارد.
عمرو بن اهتم گفت: آری یا رسول الله! وی نگهبان قلمرو خود است، و قبیله‏اش از وی اطاعت می‏کنند، و سخنانش را بگوش جان می‏شنوند.
زبرقان که دید، دوستش در شناسائی او به پیغمبر کوتاه آمد، گفت: به خدا ای پیغمبر! او بیش از آنچه اظهار داشت، آگاهی دارد، ولی چون به شرافت من حسد می‏ورزد، نخواست چنانکه می‏باید و می‏داند، درباره من سخن بگوید.
عمرو بن اهتم در پاسخ وی خطاب به پیغمبر گفت. به خدا قسم آنچه من زاید بر این می‏دانم اینست که: وی مردی تنگ نظر و از مردمی به دور است، پدری نادان و خالوئی دون پایه دارد و شخصاً تازه به دوران رسیده است!
عمرو بن اهتم دید که پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم از سخنان زشت و زیبای وی ناراحت شد، لذا گفت: یا رسول الله! اول خوشحال بودم و لذا بهترین اطلاعاتم را اظهار داشتم، ولی بعد که خشمگین شدم زشت‏ترین چیزی که در وی سراغ داشتم به زبان آوردم!
‏ما کذبت فی الاولی، و صدقت فی الثانیه‏.
بار اول دروغ نگفتم، ولی نوبت دوم به طور مسلم راست گفتم. پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: ‏ان من البیان لسحراً. راستی که بعضی از سخنان، انسان را مسحور می‏کند(26).







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در یک شنبه 27 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0