داستان های بحارالانوار ، بانگ اذان بلال
هنگامی که پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله چشم از جهان فرو بست بلال - اذان گوی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم - از گفتن اذان خودداری کرد و گفت:
من بعد از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم برای هیچ کس اذان نخواهم گفت.
روزی فاطمه فرمود:
دوست دارم صدای اذان گوی پدرم را بشنوم.
وقتی که سخن فاطمه به گوش بلال رسید آماده گفتن اذان شد.
هنگامی که دوبار گفت:
الله اکبر، الله اکبر،
زهرای مرضیه خاطره دوران پدر بزرگوارش را به یاد آورد دیگر نتوانست از گریه خودداری کند و بلند گریست.
وقتی که بلال گفت:
اشهد ان محمد رسول الله.
فاطمه علیهاالسلام ضجهای زد و بر زمین افتاد و غش کرد به طوری که گمان کردند زهرا دنیا را وداع نمود.
مردم آمدند، گفتند: بلال اذان بگو! دختر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم دنیا را وداع کرد.
بلال اذان را ناتمام گذاشت. وقتی فاطمه علیهاالسلام به هوش آمد فرمود:
بلال اذان را تمام کن!
بلال پاسخ داد:
ای بانوی بانوان دو جهان! از این که هرگاه صدای اذان مرا میشنوی چنین احساسات بر تو هجوم میآورد، از جانت میترسم.
فاطمه علیهالسلام نیز او را بخشید.(30)
بلال از آن وقت دیگر برای عموم اذان نگفت.
(30)
فاطمه علیهاالسلام در صحرای محشر
جابربن عبدالله انصاری (صحابه ارزشمند پیامبر) میگوید:
به امام باقر علیهالسلام گفتم:
فدایت شوم! تقاضا میکنم حدیثی در مورد عظمت مادرت فاطمه برایم بفرمایید که هر وقت آن را برای پیروان شما خاندان رسالت باز گفتم، شاد و خرسند شوند.
امام باقر فرمود:
پدرم از رسول خدا نقل کرد که پیامبر فرمود:
وقتی که روز قیامت فرا میرسد برای پیغمبران الهی منبرهایی از نور نصب میشود که در میان آنها منبر من بلندترین منبرها خواهد بود.
آنگاه خداوند مهربان میفرماید:
ای پیامبر برگزیدهام! سخنرانی کن! و من آن روز چنان سخنرانی میکنم که هیچ کس حتی پیامبران و سفیران الهی نیز همانند آن را نشنیده باشند.
سپس منبرهایی برای جانشینان پیغمبران نصب میشود و در میان آنها منبر جانشین من علی از همه منبرها بلندتر است آنگاه خداوند به او دستور میدهد سخنرانی کند و او سخنرانی میکند که هیچ کدام از جانشینان پیغمبران خدا مانند آن را نشنیده باشند.
پس از آن برای فرزندان پیامبران، منبرهایی از نور نصب میشود و برای دو فرزندم و دو گل باغ زندگی من حسن و حسین منبری میگذارند و از آنان در خواست میشود سخنرانی کنند و آن دو نور دیدهام سخنرانی خواهند کرد که هیچ یک از فرزندان پیغمبران نشنیدهاند.
سپس فرشته وحی، جبرئیل امین ندا میدهد که فاطمه دختر گرامی پیامبر کجاست؟
آنگاه فاطمه پا میشود.
از جانب خداوند ندا میرسد که ای اهل محشر! اکنون شکوه و بزرگواری از آن کیست؟
پیامبر و امیرالمؤمنین و دو فرزند گرامیشان جواب میدهند از آن خدای بیهمتا.
خداوند میفرماید:
ای اهل محشر! من عظمت و بزرگواری را بر پیامبر برگزیدهام محمد، و بندگان عزیزم علی، فاطمه، حسن و حسین قرار دادم.
هان ای اهل محشر!
سرها را به زیر آورید و چشمانتان را بر هم نهید! این فاطمه دخت پیامبر است که به سوی بهشت گام بر میدارد.
سپس جبرئیل امین شتری از شترهای بهشت را که دو سوی آن از انواع زینتهای بهشتی آراسته و مهارش از لؤلؤ تازه و زین آن از مرجان است، میآورد، بانوی دو جهان بر آن شتر سوار میشود، آنگاه خداوند مهربان دستور میدهد یکصد هزار فرشته از سمت راست و یکصد هزار فرشته از سمت راست و یکصد هزار فرشته از سمت چپ فاطمه را همراهی کنند و یکصدهزار فرشته را مأمور میکند که آن بانو را بر روی بالهای خویش گرفته و با این شکوه و جلال او را به در بهشت برسانند.
هنگامی که به در بهشت می رسد، به پشت سر خویش نگاه میکند، از جانب خداوند ندا میرسد:
ای دختر پیامبر محبوب من چرا وارد بهشت نمیشوی؟
جواب میدهد:
خداوندا! دوست دارم در چنین روزی مقام و منزلت من به همگان روشن گردد.
ندا میرسد:
ای دختر حبیب من برگرد به سوی محشر نظاره کن! هر کس در سویدای قلب او مهر تو یکی از فرزندان معصوم تو است برگیر و او را وارد بهشت ساز.
سپس امام باقر فرمود:
هان ای جابر! به خدا سوگند! که مادرم فاطمه آن روز شیعیان و دوستان خود را از میان مردم جدا میکند، همانند پرندهای که دانههای سالم را از میان دانههای فاسد بر میچیند.آنگاه پیروانش به همراه آن بانو به سوی بهشت روان میشوند.
وقتی که بر در بهشت میرسند بر دلهایشان الهام میگردد بایستند و آنها میایستند. در این وقت از سوی پروردگار ندا میرسد:
ای دوستان من! چرا ایستادهاید شما که مورد شفاعت فاطمه قرار گرفتهاید.
پاسخ میدهند:
بار پروردگارا! دوست داریم در این چنین روزی ارزش بندگی و محبت اهل بیت رسالت را ببینم و مقام ما شناخته شود.
ندا میرسد:
دوستان من به سوی صحرای محشر بنگرید! هر کس شماها را به خاطر محبتتان به فاطمه دوست میداشت و هر کس در راه محبت شما به فاطمه اطعام و احسان میکرد و آن کس که به خاطر شما به آن بانو، لباس میپوشانید و آب گوارا میداد و هر کس غیبت غیبت کننده را به خاطر داشتن محبت شما به فاطمه رد میکرد و از شما دفاع مینمود... دست همه آنان را بگیرید و به همراه خود داخل بهشت جاوید بسازید.(31)
مسابقه امام حسن و امام حسین علیهماالسلام
روزی امام حسن با برادرش امام حسین علیهالسلام مشغول نوشتن بودند.
حسن به برادرش حسین علیهالسلام گفت:
خط من بهتر از خط تو است.
حسین: نه، خط من بهتر است.
- حالا که این طور است مادرمان فاطمه علیها السلام در حق ما قضاوت کند.
- مادر جان! خط کدامیک از ما بهتر است؟
زهرای مرضیه برای این که هیچ کدامشان ناراحت نگردند، قضاوت را به عهده امیرالمؤمنین گذاشت و فرمود:
بروید از پدرتان بپرسید.
- پدر جان شما بفرمایید خط کدامیک از ما بهتر است؟
علی علیهالسلام احساس کرد اگر قضاوت کند یکی از آنان ناراحت خواهد شد، از این رو فرمود:
عزیزانم بروید از جدتان پیامبر اکرم بپرسید.
- پدر بزرگ و مهربان خط کدام یک از ما بهتر است؟
- من درباره شما قضاوت نمیکنم، مگر این که از جبرئیل بپرسم.
جبرئیل خدمت رسول خدا رسید عرض کرد:
یا رسول الله! من هم در بین ایشان قضاوت نمیکنم باید اسرافیل بین آنان قضاوت کند.
اسرافیل گفت:
من نیز تا از خداوند پرسش نکنم، قضاوت نخواهم کرد.
اسرافیل: خدایا! خط حسن بهتر است یا خط حسین؟
خطاب آمد: قضاوت به عهده مادرشان فاطمه علیها السلام است باید بگوید خط کدام یک از آنان بهتر است.
حضرت فاطمه علیها السلام فرمود:
عزیزانم دانههای این گردن بند را میان شما پراکنده میکنم هر کدام از شما بیشترین دانهها را جمع کند خط او بهتر است.
آنگاه دانههای گردن بند را پراکنده کرد، خداوند به جبرئیل دستور داد به زمین فرود آمده دانههای گردن بند را بین ایشان تقسیم کند تا هیچ کدام آن دو بزرگوار رنجیده خاطر نشود.
جبرئیل نیز برای احترام و تعظیم ایشان امر خدا را بجا آورد.
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 28 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
