داستان های بحارالانوار ، بینیازترین مردم
عثمان بن عفان (خلیفه سوم) به وسیله دو نفر از غلامان خود، دویست دینار برای اباذر فرستاد و گفت:
- اباذر بگویید عثمان به شما سلام میرساند و میگود این دویتس دینار را در مخارج مصرف نمایید.
غلامها سفارش عثمان را رساندند - ولی برخلاف انتظار که درهم و دینار کلید هر مشکل است و شخصیتهای بارز در برابر آن سر تسلیم فرود آورده و زانوی ذلت به زمین میزنند - اباذر اظهار بیرغبتی کرد و گفت: آیا به هر یک از مسلمانان این مقدار داده شده؟
غلامها گفتند: نه! فقط برای شما از طرف خلیفه عنایت شده است.
اباذر: من فردی از مسلمانان هستم. هر وقت به هر کدام از آنان این مقدار رسید، من هم قبول میکنم و الا نه.
غلامها: عثمان میگوید این مبلغ مال شخصی خود من است. قسم به خدایی که جز او خدایی نیست، هرگز آمیخته به حرام نشده و پاک و حلال است.
اباذر گفت: ولکن من احتیاج به چنین پولی ندارم و من فعلاً بینیازترین مردم هستم.
غلامها: خداوند تو را رحمت کند مادر منزل تو چیزی از متاع دنیا نمیبینیم که تو را بینیاز کند؟
اباذر: چرا! زیر این روکش که میبینید، دو قرض نان جوین هست که چند روزیست همین طور آنجا ماندهاند و این پول به چه درد من میخورد. به خدا سوگند! که نمیتوانم این درهم و دینار را بپذیرم. اگر زمانی که به این دو گروه نان قادر نباشم. خداوند آگاه است که بیشتر از دو قرص در اختیار من نیست. پروردگار را سپاسگزارم که مرا به خاطر محبت و ولایت اهل بیت پیغمبر خود علی بن ابیطالب و اهل بیت او از هرچیزی بینیاز کرده و از رسول خدا چنین شنیدم و برای من پیر مرد زشت است دروغ بگویم. این پولها را برگردانید و به ایشان بگویید من نیازی به آنچه در دست عثمان است ندارم، تا روزی که خدای خویش را ملاقات کنم و او را در پیشگاه پروردگار به دادخواهی گیرم. آری! خداوند بهترین قاضی است میان من و عثمان بن عفان.(70)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 28 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
