داستان های بحارالانوار ، حضرت سلیمان و گنجشک
حضرت سلیمان علیهالسلام گنجشکی را دید که به ماده خود میگوید:
- چرا از من اطاعت نمیکنی و خواستههایم را به جا نمیآوری؟ اگر بخواهی تمام قبه و بارگاه سلیمان را با منقارم به دریا بیندازم توان آن را دارم!
سلیمان از گفتار گنجشک خندید و آنها را به نزد خود خواست و پرسید:
چگونه میتوانی چنین کاری بزرگی را انجام دهی؟
گنجشک پاسخ داد:
- نمیتوانم ای رسول خدا! ولی مرد گاهی میخواهد در مقابل همسرش به خود ببالد و خویشتن را بزرگ و قدرتمند نشان بدهد از این گونه حرفها یم زند. گذشته از اینها عاشق را در گفتار و رفتارش نباید ملامت کرد.
سلیمان از گنجشک ماده پرسید:
- چرا از همسرت اطاعت نمیکنی در صورتی که او تو را دوست میدارد؟
گنجشک ماده پاسخ داد:
- یا رسول اله! او در محبت من راستگو نیست زیرا که غیر از من به دیگری نیز مهر و محبت میورزد.
سخن گنجشک چنان در سلیمان اثر بخشید که به گریه افتاد و سخت گریست. آن گاه چهل از مردم کنارهگیری نمود و پیوسته از خداوند میخواست علاقه دیگران را زا قلب او خارج نموده و محبتش را در دل او خالص گرداند.(79)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 28 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
