داستان های بحارالانوار ، زن بیگناه
بشار مکاری میگوید:
در کوفه خدمت امام صادق علیهالسلام مشرف شدم. حضرت مشغول خوردن خرما بودند. فرمود:
- بشار! بنشین با ما خرما بخور!
عرض کردم!
- فدایت شوم! در راه که میآمدم منظرهای دیدم که سخت دلم را به درد آورد و نمیتوانم از ناراحتی چیزی بخورم!
فرمود: - در راه چه مشاهده کردی؟
- من از راه میآمدم که دیدم که یکی از مأمورین، زنی را میزند و او را به سوی زندان میبرد. هر قدر استغاثه نمود، کسی به فریادش نرسید!
- مگر آن زن چه کرده بود؟
- مردم میگفتند: وقتی آن زن پایش لغزید و به زمین خورد، در آن حال، گفت: لعن الله ظالمیک یا فاطمة. (63)
امام علیهالسلام به محض شنیدن این قضیه شروع به گریه کرد، طوری که دستمال و محاسن مبارک و سینه شریفش تر شد.
فرمود:
- بشار! برخیز برویم مسجد سهله برای نجات آن زن دعا کنیم. کسی را نیز فرستاد، تا از دربار سلطان خبری از آن زن بیاورد. بشار گوید:
وارد مسجد سهله شدیم و دو رکعت نماز خواندیم. حضرت برای نجات آن زن دعا کرد و به سجده رفت، سر از سجده برداشت، فرمود:
- حرکت کن برویم! او را آزاد کردند!
از مسجد خارج شدیم، مرد فرستاده شد، از دربار سلطان برگشت و در بین راه به حضرت عرض کرد:
او را آزاد کردند. امام پرسید:
- چگونه آزاد شد؟
مرد: نمیدانم ولی هنگامی که رفتم به دربار، دیدم زن را از حبس خارج نموده، پیش سلطان آوردند. وی از زن پرسید:
چه کردی که تو را مأمور دستگیر کرد؟ زن ماجرا را تعریف کرد.
حاکم دویست درهم به آن زن داد، ولی او را قبول نکرد، حاکم گفت:
ما را حلال کن، این درهم را بردار! آن زن دراهم را برنداشت، ولی آزاد شد.
حضرت فرمود:
- آن دویست درهم را نگرفت؟
عرض کردم:
- نه، به خدا قسم! امام صادق علیهالسلام فرمود:
- بشار! این هفت دینار را به او بدهید. زیرا سخت به این پول نیازمند است. سلام مرا نیز به وی برسانید.
وقتی که هفت دینار را به زن دادم و سلام امام علیهالسلام را به او رساندم، با خوشحالی پرسید:
- امام به من سلام رساند؟ گفتم:
- بلی!
زن از شادی افتاد و غش کرد. به هوش آمد دوباره گفت:
- آیا امام به من سلام رساند؟
- بلی!
و سه مرتبه این سؤال و جواب تکرار شد. آن گاه زن درخواست نمود سلامش را به امام صادق علیهالسلام برسانم و بگویم که او کنیز ایشان است و محتاج دعای حضرت.
پس از برگشت، ماجرا را به عرض امام صادق علیهالسلام رساندم، آن حضرت به سخنان ما گوش داده و در حالی که میگریستند برایش دعا کردند. (64)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 28 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
