داستان های بحارالانوار ، سلمان در مکتب اسقفهای مسیحی
پرسیدم:
بزرگترین عالم دین مسیح کیست؟
گفتند: اسقف رئیس کلیسا.
به حضورش رسیدم و گفتم:
میخواهم در خدمت شما باشم و مرا تعلیم و تربیت کنی. او هم پذیرفت.
مدتی در محضر وی به کسب و دانش پرداختم. او آدمی دنیا دوست بود. چندان مورد رضایتم نبود... چشم از جهان فرو بست.
جانشین او آدمی زاهد و باتقوا بود، مدتی با میل و رغبت نزدش ماندم، ولی طولی نکشید او هم دنیا را وداع گفت.
پیش از وفاتش از راهنمایی خواستم که بعد از فوت او نزد چه کسی بروم و به چه کسی مرا سفارش میکنی؟
گفت: فرزندم من دانشمندی را در موصل سراغ دارم که مرد وارسته است پس از فوت من نزد ایشان برو!
من به موصل رفتم محضر آن دانشمند رسیدم و گفتم:
فلانی مرا به شما توصیه کرده است. مدتی نزد ایشان بودم، مرگ او نیز فرا رسید.
گفتم:
شما دنیا را وداع میکنید، مرا به چه شخصی توصیه میکنید؟ گفت: فرزندم! شخص شایستهای را سراغ ندارم جز آنکه مردی در نصیبین است او انسانی لایق میباشد پیش او برو!
پس از فوت او به نصیبین رفتم و خدمت آن عالم رسیدم او را مرد شایسته دیدم مدتی در نزدشان ماندم تا اینکه وفات نمود هنگام مرگ مرا سفارش کرد پیش دانشمندی در عموریه (یکی از شهرهای شام) بروم من به عموریه رفتم و خدمت آن دانشمند مسیحی رسیدم. او هم مرد لایقی بود. مدتی در نزد او به کسب و دانش پرداختم... هنگام مرگ او نیز رسید. از او درخواست کردم مرا به کسی سفارش کند؟
وی گفت:
کسی را مثل خودم باشد سراغ ندارم ولی در آیندهای بسیار نزدیک پیامبری در سرزمین عرب برانگیخته خواهد شد که از زادگاه خود (مکه) به جایی که از درختان نخل پوشیده و بین دو بیابان سنگلاخ قرار دارد (مدینه) هجرت خواهد کرد و از نشانههای آن پیامبران این است:
1 - در میان دو شانه او مهر نبوت نقش بسته است.
2 - هدیه را میپذیرد و از آن میخورد.
3 - اما از صدقه نمیخورد.
با این نشانهها او را به خوبی میشناسی شما باید خود را به او برسانی!
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 28 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
