داستان های بحارالانوار ، شعله حسد
در اواخر تابستان ئو در شب دوازدهم ماه رجب سال 218 (ه- ق) مأمون خلیفه عباسی از دنیا رفت و در ناحیه طرسوس (79) به خاک سپرده شد. برادرش معتصم زمام خلافت را عهدهدار گشت.
معتصم که از هر راه ممکن جهت تثبیت پایههای زمامداری خویش تلاش میکرد، برای جلوگیری از خطرهای احتمالی از ناحیه امام جواد علیهالسلام و اینکه تحت مراقبت شخصی قرار گیرند، ایشان را از مدینه به بغداد آورد.
هنوز از اقامت امام علیهالسلام در بغداد مدت زیادی نگذشته بود که به اشاره معتصم خلیفه عباسی به وسیله زهر آن حضرت به شهادت رسیدند. این حادثه، به دنبال ماجرایی پیش آمد که داستانش چنین است.
زرقان دوست صمیمی ابن ابی دآد(80) بود میگوید:
روزی ابن ابی دآد از نزد معتصم بازگشت در حالی که سخت غمگین بود. علت اندوه را جویا شدم. پاسخ داد:
- امروز آروز کردم که کاش بیست سال پیش از این مرده بودم.
گفتم:
- برای چه؟
جواب داد:
- به خاطر واقعهای که از ابوجعفر، امام جواد علیهالسلام، در حضور معتصم علیه من رخ داد.
- مگر چه پیش آمد؟
- دزدی را نزد مجلس خلیفه آوردند دزد به سرقت خود اعتراف کرد و از خلیفه خواست با اجرای حد او را پاک سازد.
خلیفه فقها را گرد آورد و ابو جعفر را نیز حاضر کرد، از ما پرسید دست دزد از کجا باید قطع شود؟ من گفتم:
از مچ دست.
گفت:
به چه دلیل؟
گفتم:
دست از انگشتان است تا مچ، زیرا که خداوند در آیه (تیمم) فرموده است: فامسحوا بوجوهکم و ایدیکم(81) صورت و دستهایتان را مسح کنید منظور از دست در این آیه، انگشتان تا مچ دست است.
عدهای از فقها نیز با من موافق شدند و گفتند دست دزد باید از مچ قطع گردد، ولی عدهای دیگر گفتند دست دزد را از آرنج باید قطع کرد، چون خداوند در آیه وضو میفرماید: و ایدکم الی المرافق یعنی دستهای خویش را تا آرنجها بشویید! و این آیه دلالت دارد بر اینکه حد دست آرنج است.
سپس معتصم رو به ابو جعفر کرد و پرسید:
در این مسأله چه نظر دارید؟
ایشان اظهار نمود:
حاضران در این باره سخن گفتند، مرا معاف بدار!
متعصم بار دیگر سخنش را تکرار کرد و او عذر خواست. در آخر، معتصم گفت تو را به خداوند سوگند! آنچه را در این باره میدانی بگو.
امام جواد علیهالسلام گفت:
حال که مرا قسم دادی، نظرم را میگویم. اینها به خطا رفتند زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شد، و کف دست بماند.
معتصم پرسید:
دلیل این فتوا چیست؟
گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم فرمود است سجده با هفت عضو بدن تحقق مییابد، صورت (پیشانی)، دو کف دست، دو سر زانو، دو پا (دو انگشت بزرگ پا.) بنابراین، اگر دست دزد از مچ یا از آرنج قطع شود، دیگر دستی برای او نمیماند تا هنگام سجده آن را بر زمین گذارد.
و نیز خدای متعال فرموده است:
و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احداً سجده گاهها از آن خداست. پس هیچ کس را همپایه و همسنگ با خدا قرار ندهید منظور از سجده گاهها اعضای هفتگانه است که سجده بر آنها انجام میگیرد، و آنچه برای خداست قطع نمیشود.
معتصم از این بیان خداست قطع نمیشود.
معتصم از این بیان خوشش آمد و دستور داد فقط انگشتان دزد را قطع کردند.
ابن ابی دآد میگفت:
در این هنگام، حالتی بر من رخ داد که گویی قیامت بر پا شده است و آرزو کردم که کاش مرده بودم و چنین روزی را نمیدیدم.
پس از سه روز نزد معتصم رفته به او گفتم:
توصیه خیرخواهانه خلیفه بر من واجب است، من میخواهم در موردی با شما صحبت کنم که میدانم به واسطه آن وارد آتش جهنم میشوم.
معتصم گفت:
کدام صحبت؟
گفتم:
خلیفه در مجلس خویش، فقها و علما را برای حکمی از احکام دین جمع میکند و از آنان در شرایطی که رؤسای لشگری و کشوری حضور دارند و تمام گفتگوها را میشنوند، حکم مسألهای را میپرسند و آنان جواب میدهند، ولی نظر فقها را نمیپذیرند و تنها سخن مردی را قبول میکنند که نیمی از مسلمانان به امامت و پیشوایی وی اعتقاد دارند و ادعا میکنند که او سزاوار خلافت است، این کار برای خلیفه پسندیده نیست!
در این هنگام سیمای خلیفه دگرگون شد و فهمید چه اشتباهی کرده آن گاه گفت:
خداوند تو را پاداش دهد که مرا توصیه خوبی کردی.
سپس روز چهارم به یکی از دبیران (کتاب) دستور داد ابو جعفر، (امام جواد علیهالسلام)، را به خانهاش دعوت کند. او نیز چنین کرد، ولی امام نپذیرفت و عذر خواست. اما وی در دعوت خویش اصرار ورزید و گفت: من شما را به مهمانی دعوت میکنم و آرزو دارم قدم به خانهام بگذارید تا من از مقدم شما تبرک جویم. چند تن از وزرای خلیفه نیز آرزوی دیدار شما را در منزل من دارند.
امام علیهالسلام ناچار! دعوت وی را نپذیرفت و به خانهاش رفت، اما آنان در غذای وی زهر ریخته بودند.
به محض اینکه از غذا میل نمود، احساس کرد آغشته به زهر است، از این رو تصمیم گرفت حرکت کند. میزبان از ایشان خواست بماند ولی حضرت در پاسخ فرمود:
اگر در خانه تو نباشم برای تو بهتر است!
امام جواد علیهالسلام، برای مدتی سخت ناراحت بود تا آنکه زهر در اعضای بدنش اثر کرد و چشم از جهان فروبست.(82)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 28 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
