داستان های بحارالانوار ، قناعت از دیدگاه سلمان فارسی‏

روزی سلمان، اباذر را به مهمانی دعوت کرد و اباذر نیز دعوت سلمان را قبول نمود و به خانه وی رفت. هنگام صرف غذا سلمان چند تکه نان خشک را از کیسه بیرون آورد و آنها راتر کرد و جلوی اباذر گذاشت. هر دو با هم مشغول میل غذا شدند. اباذر گفت:
- اگر این نان نمیک نیز داشت خوب بود. سلمان برخاست واز منزل بیرون آمد و ظرف آب خود را در مقابل مقداری نمک گرو گذاشت و برای اباذر نمک آورد. اباذر نمک را بر نان می‏پاشید و هنگام خوردن می‏گفت: شکر و سپاس خدای را که چنین صفت قناعت را به ما عنایت فرموده است.
سلمان گفت: اگر قناعت داشتیم، ظرف آبم به گرو نمی‏رفت.(75)







نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 28 اردیبهشت 1394 

نظرات ، 0