داستان های بحارالانوار ، مجلس بزم و شادمانی به هم خورد
متوکل (خلیفه خون ریز عباسی) از توجه مردم به امام هادی علیهالسلام سخت نگران و در وحشت بود. بعضی مفسده جویان نیز به متوکل گزارش داده بودند که در خانه امام هادی علیهالسلام اسلحه، نوشتهها و اشیاء دیگر جمع آوری شده تا او علیه خلیفه قیام کند.
متوکل بدو اطلاع گروهی از دژخیمان خود را به منزل آن حضر فرستاد مأموران به خانه امام هادی علیهالسلام هجوم آوردند. ولی هر چه گشتند چیزی نیافتند آن گاه به سراغ امام رفتند و حضرت را در اتاقی تنها دیدند که در به روی خود بسته و لباس پشمی بر تن دارد و روی شن و ماسه نشسته و به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است. اما را در آن حال دستگیر کرده نزد متوکل بردند و به او گفتند که ما در خانهاش چیزی نیافتیم و او را دیدیم رو به قبله نشسته و قرآن میخواند.
متوکل عباسی در صدر مجلس عیش نشسته بود. جام شرابی در دست داشت و میگساری میکرد در این حال امام علیهالسلام وارد شد. چون امام علیهالسلام را دید عظمت و هیبت امام او را فرا گرفت بیاختیار حضرت را احترام نمود و ایشان را در کنار خود نشاند و جام شراب را به آن حضرت تعارف کرد.
امام علیهالسلام فرمود: به خدا سوگند! هرگز گوشت و خون من با شراب آمیخته نشده، مرا از این عمل معاف بدار.
متوکل دیگر اصرار نکرد سپس گفت:
پس شعری بخوانید و با خواندن اشعار محفل ما را رونق ببخشید امام علیهالسلام فرمود:
- من اهل شعر نیستم و شعر چندانی نمیدانم.
خلیفه گفت:
- چارهای نیست باید بخوانی.
امام علیهالسلام اشعاری خواند که ترجمه آنها این گونه است:
زمامداران قدرتمند و خون ریز بر قله کوهساران بلند شب را به روز میآوردند در حالیکه مردان دلاور و نیرومند از آنان پاسداری میکردند. ولی قلههای بلند نتوانست آنان را از خطر مرگ برهاند.
آنان پس از مدتها عزت و عظمت از قله آن کوههای بلند به زیر کشیده شدند و در گودالها (قبرها) جایشان دادند، چه منزل و آرامگاه ناپسندی و چه بد فرجامی!
پس از آن که آنان در گورها قرار گرفتند، فریادگری بر آنان فریاد زد: چه شد آن دست بندهای زینتی و کجا رفت آن تاجهای سلطنتی و زیورهایی که بر خود میآویختند؟
کجاست آن چهرهای پرورده که همواره در حجلههای مزین پس پردههای الوان به سر میبردند؟
در این هنگام قبرها به جای آنان با زبان فصیح پاسخ دادند و گفتند: اکنون بر سر خوردن آن رخسارها کرمها میجنگند.
آنان مدت زمانی در این دنیا خوردند و آشامیدند؛ ولی اکنون آنان که خورنده همه چیز بودند خود خوراک حشرات و کرمهای گور شدند.(63)
سخنان امام علیهالسلام چنان بر دل سختتر از سنگ متوکل اثر بخشید که بیاختیار گریست به طوری که اشک دیدگانش ریش وی را تر نمود!
حاضران مجلس نیز گریستند متوکل کاسه شراب را به زمین زد و مجلس عیش و نوش بهم خورد.
به دنبال آن چهار هزار دینار به امام علیهالسلام تقدیم کرد و امام علیهالسلام را با احترام به منزل خود بازگرداند.(64)
نوشته شده توسط ( newsvaolds ) در دوشنبه 28 اردیبهشت 1394
سلامـ .... ... ..
